هیچوقت حساب زمان از دستش نمیرفت یادمه اولین باری که قهر کردیم چند ساعت بعدش برام نوشت .. سه ساعت و یبست و پنج دقیقه بیا آشتی ... نمیتونم ...
یا یه روز که اینترنتم قطع بود روی خطم پیام گذاشت و گفت هشت ساعت و سیزده دقیقه کجایی ؟؟ اونقدر توی رفتارش گذشت داشت و بهم اهمیت میداد که باعث شده بود که اگر بینمون
اختلاقی پیش میومد حتی زمانهایی که خودم مقصر بودم سکوت کنم و منتطر بمونم تا خودش پیش قدم بشه و معمولا هم همینطور میشد .. تا اینکه یه بار دعوامون بالا گرفت خیلی بالاتر از همیشه...
شاید تو اون ماجرا خودش هم بی تقصیر نبود اما من خیلی زیاده روی کردم و تا میتونستم بهش توپیدم ولی اون تمام مدت ساکت مونده بود و هیچی نمیگفت ...
چند روز گذشت و ازش خبری نشد ... کمی دلهره گرفتم آخه هیچوقت بیشتر از یک روز طول نمیکشید قهرش ...
ولی باز هم سراغی ازش نگرفتم و با خودم گفتم این آدم ، آدم رفتن نیست نهایتا یک روز دیگه پیداش میشه .. و مثل همیشه میگه نتونستم ...
یک هفته گذشت و باز هم هیچ خبری ازش نشد .. دیگه طاقت نیاوردم و برای اولین بار پیش قدم شدم و برای مغذرت خواهی پیامی براش فرستادم اما جواب نداد ...
روزها و ماهها و سالها همینطور پشت سر هم سپری میشد هیچوقت خبری ازش نشد ... اونجا بود که فهمیدم .. زن ها اگر کسی را دوست داشته باشند در هر شرایطی کنارس میمانند و بهش عشق میورزند... اما روزی که از چشمشون بیفتی یه جوری میرن و تنهات میزارن که انگار آدمی مثل تو رو هیچوقت نمیشناختن ...
دیگه هیچ جایی تو زندگیش ندارم ... و خیلی وقته فراموشم کرده ولی دلم پر میکشه که همین الان گوشیم به صدا در بیاد و ببینم که نوشته : پنج سال و سی و شش روز گدشت ..
بیشتر از این نمیتونم بیا آشتی ...!!!
...........................................................