گفتم من دوستت دارم، خودخواهانه و فقط به خاطر خودم.
من دوستت دارم که خودم یادم برود جهان چه تهی و تاریک است.
دوستت دارم که یادم باشد صدای پایی هست که با همه صداها فرق دارد به گوش من.
دوستت دارم که باران شوی و بباری و خشک نشوم مثل آخرین درخت در آخرین کویر.
دوستت دارم که جهان رنگ بگیرد و باد معطر شود به بوی خوش موهات، دنیا را مست کند و برقصاند.
دوستت دارم فقط برای این که وقتی دوستت دارم زیباتر می شوم،
رهاتر می شوم، آرام ترم، خودم را بیشتر دوست دارم.
گفتم من دوستت دارم، و مومنم که این دوست داشتن با همه شراره هایی که دارد،
نه حقی برای من ایجاد می کند و نه تعهدی برای تو...
حمید سلیمی