صدای لرزانت را می شنوم ،
چشمهای خیست را می بینم
و دستانت که نمی خواهد جدا شود از دستهای من ،
التماس چشمهات قفل کرده روی من .
چشمات التماس می کنند که :
نه ،
پیاده نشو ،
نرو ...
لبخند می زنم بی خداحافظی ،
پشت کرده ام ،
می روم ؛...
چقدر سنگینی نگاهت را تا آخر کوچه تحمل کردن سخت بود !
(تاتا)