تمام غصه دلت از آنجا شروع میشود که دلت گیر کسی میشود.
شروع میکنی به خرج کردن تمام پسانداز دلت.
زمانی حتی متوجه نمیشوی پسانداز دلت که تمام شد هیچ، خود دلت را نیز دادهای رفته.
بعد نگاه میکنی به دستانت که خالی ست.
نگاه میکنی به لبخند معنادار او که دلت زیر پایش است.
نگاه میکنی به تمام چیزهایی که حتی اگر سالها بگذرد، دیگر مثل اولش نمیشود.
نگاه میکنی به روزهایی که رفت،
به او،
به او که رفت.
هیچکس نمیتواند حس کند که کجا کمرت شکست.
هیچکس نمیتواند بفهمد چه بر سر احساست آمد.
باقیمانده غرورت را جمع میکنی و خودت را از همه دور میکنی.
سالها میگذرد و هیچکس نمیفهمد چرا دیگر دلدادهای نداری.
چرا دیگر اعتمادی نداری.
میگذرد و هیچکس نمیفهمد چه دماری از تو درآمده است.
میگذرد و کاش خدا نگذرد...
نگذرد.
(؟)