سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم باید خدا به هنگام نعمت شما را ترسان بیند ، چنانکه از کیفر هراسان . آن را که گشایشى در مالش پدید گردید و گشایش را چون دامى پنهان ندید ، خود را از کارى بیمناک در امان پنداشت ، و آن که تنگدست شد و تنگدستى را آزمایشى به حساب نیاورد پاداشى را که امید آن مى‏رفت ، ضایع گذاشت . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :125
بازدید دیروز :307
کل بازدید :794092
تعداد کل یاداشته ها : 6096
103/2/7
7:51 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17]
لوگوی دوستان
 

سوال : اگر فردا صبح از خواب بیدار شوید و ببینید که بیست کیلو چاق شده اید نگران نمی شوید؟

البته که می شوید! سراسیمه به بیمارستان تلفن می زنید: الوو، اورژانس، کمک، کمک، من چاق شده ام!

اما اگر همین اتفاق به تدریج رخ بدهد، یک کیلو این ماه، یک کیلو ماه آینده و...

آیا باز هم همین عکس العمل را نشان میدهید؟ نه! با بیخیالی از کنارش میگذرید.

برای کسانیکه ورشکسته می شوند، اضافه وزن می آورند می آورندیا طلاق می گیرند یا آخر ترم مشروط می شوند این حوادث دفعتا اتفاق نمی افتد.

یک ذره امروز یک ذره فردا و سرانجام یک روز هم انفجار و سپس می پرسیم: چرا این اتفاق افتاد؟

زندگی ماهیت انبار شوندی دارد.هر اتفاقی به اتفاق دیگر افزوده می شود، مثل قطره های آب که صخره های سنگی را می فرساید.

اصل قورباغه ای به ما هشدار می دهد که مراقب شرایطی که به آن عادت می کنید باشید!

ما باید هر روز این پرسش را برای خود مطرح کنیم: به کجا دارم می روم؟ آیا من سالم تر، مناسب تر، شادتر، ثروتمندتر مهربان تر و با ایمان تر از سال گذشته ام هستم؟

و اگر پاسخ منفی است بی درنگ باید در کارهای خود تجدید نظر کنیم. 


  
  

گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش می کنیم ...

گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش می کنیم ...

گاهی خیلی چیزا رو داریم اما محو تماشای نداشته هامون میشیم ...

گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش می کنیم ...

گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامش می دیم ...

گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه می دیم ...

و گاهی ... گاهی ... گاهی ...

تمام عمر اشتباه می کنیم و نمی دونیم یا نمی خوایم بدونیم ...

کاش بیشتر مراقب خودمون، تصمیماتمون و گاهی ...

گاهی های زندگیمون باشیم ... 


  
  

 درس  تمام سالهای زندگی من ...

مخصوصا پنج سال اخیر زندگی سراسر مشقت و سختی ام به من آموخته که .. در سختترین لحظات در رنج آورترین ثانیه های زندگیم تنها کسی که میتواند به من کمک کند خود من است .. تنها کسی که میتواند لحظه ای آرامم کند فقط خودم هستم و خودم ... تنها خداست که میتواند آرامم کند و تنها خدا میتواند با دستهای نورانیش مرا از منجلاب تردید و بغض و اندوه برهاند ..

آموخته ام که اگر مشکل سختی برایم پیش آمد فقط امتحانی است برای ارتقاء به مرحله بالاتر .. آزمونی برای امتحان صبر وتحمل و کارایی من .. آموخته ام که تنها خدا سبب ساز است ... آموخته ام که تا زمانی که افکار م نیکوست و ذهنم نیکو و روحم آرام حتی در تلاطم بدترین طوفانها سربلندم ..

در تمام این سالهای اندوه و گریه و دردو زخم و بی همزبانی و تنهایی اینرا آموخته ام که اگر خوب باشم حتما خوبیها به سراغم میایند .. آموخته ام که حتی ادای  کلمات سرد و زشت و کلماتی که بار منفی دارند حتی در ذهنم بدی و زشتی را چون آیینه به سویم روانه میکنند ..

آموخته ام که در همه حال ...فقط  سپاسگزار باشم و فروتن .. و دعا گوی همه کائنات .. و نه فقط خودم ..

اگر گرفتارم به همه گرفتارتان ..  اگر بیمارم به همه بیماران .. اگر غمگین و افسرده ام  به همه افسردگان این جهان بیندیشم .. بی شک در این کره خاکی انسانهای بسیار بسیار زیادی هستند که شرایطی به مراتب بدتر و بغرنج تر از من دارند ...

آموخته ام که تنها مسبب همه بدبیاریها و گرفتاریها و سختی هایم فقط خودم هستم و بس ..

 آموخته ام که مقصر  قلمداد کردن دیگران در بدبیاریهای زندگیم  تنها یک سوء تفاهم بزرگ است ..

آموخته ام که عشق و محبت تنها چیزی است که با انتشارش کمتر نمیشود ..

 آموخته ام وقتی برای کسی که اتتظاری از تو ندارد نیکی و خوبی کنی فقط برای رضای خدا .. .برنده ای

شاید همان روز همان ماه همان سال نتیجه اش را نبینی .. ولی به حتم به حتم و به حتم  روزی جایی مکانی نه چندان دور باز تاب همان نیکی و  خوبی را  به عینه دریافت خواهی کرد ...

آموخته ام که دنیا ... کوچکتر و حقیرتر از آنست که کینه کسی را در دل بپرورانم هر روز به آن آب دهم در وجودم ریشه کند و همه وجودم را تسخیر کند ..و روحم را به صلیب بکشد ..

آموخته ام که هر چقدر بیشتر ببخشی بیشتر بزرگ میشوی .. هر چقدر بیشتر ببخشی بیشتر آرامی ..

آموخته ام که اگر با اندیشه کوچک و دیدگاه محدود خودم  معتقدم که کسی اجحافی و ظلمی درحقم کرده بهترین تلاقی بخشش است و بس ... چرا که گذشت زمان گاهی ثابت میکند که این تفکر اشتباه محض بوده ...

آموخته ام که در یک دلخوری کوچک  یا بزرگ   با سکوت طولانی ... قهر .. دوری ... فاصله .. به تصور اینکه طرف مقابل میداند که چه با  تو  کرده و حق به جانب بودن همیشگی ... درواقع بزرگ کردن و غول کردن همان دلخوری در وجود خودت هست و فقط ترا از پا میندازد .. بهتر است که دلخوری و سوء تفاهم را هر چه که هست با طرف مقابل مطرح کنید .. حرفهایتان را بزنید حرفهایش را بشنوید سپس فکر کنید زیاد فکر کنید ...

آموخته ام که در مورد یک موضوع سه دیدگاه وجود دارد .. یک دیدگاه شما... یک دیدگاه طرف مقابل شما .. یک دیدگاه اطرافیان ...آموخته ام که همیشه حق با من نیست ... و بهتر است خودم را درجایگاه مقابل نیز ببینم ... اموخته ام اگر خدا نخواهد حتی برگی بر زمین نمیفتد .. پس تقلا و نق زدن و غر زدن و پنجه به زمین و زمان کشیدن مشکلی را حل نمیکند ... پس در پر تنش ترین روزهای زندگیم فقط آرام باشم .. و او را بخوانم ..و بس

خدایا کمکم کن ...تا آموخته هایم را حفظ کنم .. خدایا دستم را رها نکن ..

خدایا انسانم کن ... خدایا پاکم کن ... و سپس  خاکم کن ...

 


  
  
خداوند بی نهایت است و لا مکان و لا زمان ...

 

اما به قدر فهم تو کوچک می شود  به قدر نیاز تو فرود می آید به قدر آرزوی تو گسترده می شود

و به قدر ایمان تو کارگشاست و به قدر نخ چیر زنان دوزنده باریک می شود و به قدر دل امیدواران گرم

می شود ...

یتیمان را پدر می شود و مادر بی برادران را برادر می شود بی همسر ماندگان را همسر می شود

عقیمان را فرزند می شود ناامیدان را امید می شود گمگشتگان را راه می شود

در تاریکی ماندگان را نور می شود رزمندگان را شمشیر می شود پیران را عصا می شود

و محتاجان به عشق را عشق می شود  خداوند همه چیز می شود همه کس را به شرط اعتقاد ، به شرط

پاکی دل ، به شرط طهارت روح ، به شرط پرهیز از معامله با ابلیس بشویید قلب هایتان را از هر احساس

ناروا و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک و دست هایتان را از هر آلودگی

در بازار و بپرهیزید از ناجوانمردیها ناراستی ها نا مردمی ها!     چنین کنید تا ببینید که خداوند

چگونه بر سر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند ...

و بر بند تاب، با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند

و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت

نمی شود؟ که به شیطان پناه می برید؟ چه  در عشق یافت نمی شود که به نفرت پناه می برید؟ 

چه  در سلامت یافت نمی شود که به خلاف پناه می برید؟ و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید

که انسانیت را پاس نمی دارید؟!  

 


  
  
عقاب باش
عقاب وقتی می‌خواهد به ارتفاع بالاتری صعود کند، در لبه‌ی یک صخره، به انتظار یک اتفاق می‌نشیند!
می‌دانید اتفاق چیست؟ گردبادی که از رو‌به‌رو بیاید!
عقاب به محض این‌که ‌آمدن گردباد را حس‌کرد، بال‌های خود را می‌گشاید و اجازه می‌دهد ‌باد، او را با خود بلند کند.
به محض این‌که طوفان قصد سرنگونی عقاب را کرد، این پرنده‌ی بلند‌پرواز، سر خود را به‌سوی آسمان بلند می‌کند و عمود بر طوفان می‌ایستد و مانند گلوله‌ی توپی، به سمت بالا پرتاب ‌می‌شود. او آن‌قدر با کمک باد مخالف، اوج ‌می‌گیرد تا به ارتفاع موردنظر برسد و آن‌گاه با چرخش خود به‌سوی قله‌ی موردنظر، در بالاترین نقطه‌ی کوهستان، مأوا می‌گزیند.
خوب به شیوه‌ی عقاب برای بالارفتن دقت کنید. او منتظر حادثه می‌ماند، حادثه‌ای که برای مرغ‌های زمینی، یک مصیبت و بلاست. او منتظر طوفان می‌نشیند تا از انرژی پنهان در گردباد، به نفع خود استفاده کند.
وقتی طوفان از راه می‌رسد، عقاب به‌جای زانوی غم بغل‌گرفتن و در کنج سنگ‌ها پناه‌گرفتن، جشن می‌گیرد و خود را به بالاترین نقطه‌ی وزش باد می‌رساند و از آن‌جا، سنگین‌ترین ضربه‌های گردباد را به نفع خود به‌کار می‌گیرد؛ عقاب از نیروی مهاجم، به نفع خویش استفاده می‌کند.
او نه‌تنها از نیروی مخالف نمی‌هراسد، بلکه منتظر آن نیز می‌نشیند‌ چراکه می‌داند این انرژی پنهان در نیروی مخالف است که می‌تواند او را به فضای بالاتر پرتاب کند.
انرژی اوج، به رایگان به کسی داده نمی‌شود. به‌طور اساسی در قانون بقای طبیعت، تقلای بقای نیروهای منفی، ایجاب می‌کند که تعداد نیروهای مخالف در زندگی، همیشه بیش‌تر از جریان موافق شما باشد.
پس اگر قرار است نیروی کمکی برای صعود شما حاصل گردد، قاعدتاً باید این نیرو از سوی مخالفان شما تأمین شود‌ بنابراین وقتی اتفاقی خلاف میل شما رخ‌می‌دهد، به‌جای عقب‌نشینی و سرخوردگی و واگذار کردن میدان، بی‌درنگ عقاب‌گونه جشن بگیرید و این رخداد ناخوشایند را به فال نیک گرفته و سعی‌کنید ‌در لابه‌لای این حادثه‌ی به‌ظاهر نامطلوب، خواسته و طلب موردنظر خود را پیدا کنید و با استفاده از نیروی مخالف، خود را به خواسته‌ی خویش نزدیک سازید.
این شما هستید که باید منتظر فرصت باشید و با تأمل و آمادگی و صبر و تدبیر به‌موقع، از این نیرو برای بالا‌رفتن و اوج‌گرفتن استفا‌ده کنید.
پس هرگز از وجود سختی و زحمت و نیروی مخالف در زندگی و کار و تحصیل و... خود گله‌مند نباشید. این‌ها مخازن انرژی پرواز شما هستند و اگر نباشند، شاید هرگز صعودی در زندگی‌تان حاصل نگردد.
به‌جای دست روی دست گذاشتن و از وجود مشکل‌ها و مخالفت‌ها گله‌‌کردن، کمی چشم دل خود را باز کنید و به حکمت پنهان در مصیبت‌ها و سختی‌های زندگی بیندیشید. خالق هستی با هیچ موجودی حتی بدترین مخلوقات عالم هم دشمنی ندارد و اگر اتفاقی رخ‌می‌دهد که به‌ظاهر، آزاردهنده و ناخوشایند است، شک نکنید که او در هر‌چه رقم می‌زند، خیر و برکت و سعادت پنهان است. این ما هستیم که باید شجاعت رویارویی با جریان‌های مخالف را داشته باشیم و در وقت مناسب، بال‌های خود را بگشاییم و چرخش صعود خود به سمت بالا را تجربه کنیم
  ...

 


عرفان نظر آهاری ..


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ کجای مسیر باد ایستاده ای عزیز که بوی مهربانیت می آید.
+ در این هنگامه شب, با خود میاندیشم . در آن گوشه غمین شهر عزیز دلخسته ام, در آغوش کدامین راهزن غریبه اسراف میشوی در حالیکه من در این گوشه غمگین تر شهر , به ذره ذره ات محتاجم ...