سفارش تبلیغ
صبا ویژن
علم باطن رازی از رازهای خدای وحکمتی از حکمت های الهی است که در دلهای هر یک از اولیای خود که بخواهد می نهد [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :213
بازدید دیروز :494
کل بازدید :797475
تعداد کل یاداشته ها : 6096
103/2/17
11:12 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17]
لوگوی دوستان
 

من ارگ بــم و خشت به خشتم متلاشی

 

تو نقش جهان ، هر وجبت ترمه و کاشی

این تاول و تب‌خال و دهان سوختگی‌ها

از آه زیــــاد است ، نــه از خوردن آشی ...

از تُنگ پریدیم به امید رهایـــی

ناکام تقلایی و بیهوده تلاشی

یک بار شده بر جگرم  زخـــم نکاری؟

یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟

هر بار دلم رفت و نگاهی بـه تو کردم

بر گونه‌ی سرخابی‌ات افتاد خراشی

از شوق هم‌آغوشی و از حسرت دیدار

بایست بمیریم چه باشی چـه نباشی ...


  
  

تو را دوست می دارم
به سان کودکی
که آغوش گشوده ی مادر را!
شمع بی شعله ای
 که جرقه را!
نرگسی
که آینه ی بی زنگار چشمه را!
تو را دوست می دارم
به سان تندیس میدانی بزرگ،
که نشستن گنجشک کوچکی را بر شانه اش
و محکومی
که سپیده ی انجام را!
تو را دوست می دارم!
به سان کارگری
که استواری روز را،
تا در سایه ی دیوار دست ساز خویش
قیلوله کند!
 

 

یغما گلرویی


  
  

تو جهانی در دستهای خالی من»

«به دنیا آمدی! به دنیایی که قرار بود زیباتر و انسانیتر از این باشد و نشد...

 اما شاید تو روزی بتوانی دنیا را به آنچه قرنها در رؤیای شاعران است بدل کنی.

صدای گریه ی نخستت جهان صامت و سیاه و سفید مرا رنگ و صدا بخشید.

من و مادرت هر دو آرزوهای بزرگی برای تو داریم ولی تو آن شو که خودت می خواهی.

 همه یکبار به دنیا میایند و فرصت عزیز زیستن آنقدر ارزش دارد که نباید آن را صرف برآورد آرزوی دیگران - حتا پدر و مادرت - کنی.

 پس «خودت بودن» را انتخاب کن به جای مورد تایید و علاقه ی این و آن بودن.

 به یاد داشته باش آن که همه دوستش بدارند یا ریگی به کفش دارد، یا قطره ی بی هویتی در رود جماعت است.

تو قطره ی ناهمسو باش. نه برگی از درخت و نه گوسفندی از رمه.

من و مادرت در این راه کنار تو هستیم‌. مادرت بهترین اتفاق زندگی من است و تو بهترین اتفاق زندگی مشترک ما.

ممنون که با حضورت به زندگیمان رنگ می دهی و مرا ببخش که در این لحظه چیزی ندارم که پشتوانه فردای تو کنم.

ممنوع الفعالیتی سالها با من بوده و چیزی ندارم جز هزاران شعر و ترانه و آهنگ، چندین کتاب و موسیقی غیر قابل چاپ و انتشار و خانه ای اجاره ای که پول پیش آن هم مثل هزینه ی به دنیا آمدن تو قرضی ست.

بزرگ تر که شدی کم کم می فهمی که نفسهای پدرت هم مانند نفسهای هر کس در این جهان میل به قطره ی برخلاف جهت رود بودن داشته باشد قرضی ست...

 با همین نان و نفسهای قرضی دوستت دارم و همین دستهای خالی را سقف بالای سر تو و مادرت می کنم.

 تو آنقدر زندگی در وجودت داری که حضورت تمام ممنوعیت های عالم را برایم به هیچ بدل می کند.

خورشیدی شدی در سیاهترین روزهای من و جهانی در دستهای خالی ام.

در این زمان و زمانه ی تلخ و هنرسوز نمی توانم به تو قول بدهم در «رفاه» بزرگ شوی اما بزرگ شدن در «عشق» را به تو قول می دهم.

حالا تو و مادرت دلیل زندگی من هستید و این بهترین آرزویم برای توست:

همرنگ نشو و مانند معنای نامت توانا و جسور باش! پسرم! یارای من!

 

یغما گلرویی 12 اردی بهشت 96»

تبریک به  یغما گلرویی عزیز به مناسبت آقای پدر شدنشان ...سقف تون مستدام ...عشقتون پایدار ..خوشا به حال پسری و همسری که یاری

چون شما دارند ...خوشا ..


  
  

وقتی نیازهای زن و شوهر از نظر احساسی ، عاطفی ، حمایتی ، جنسی ، مالی و ... رفع نشوند

به آرامی و در طولانی مدت به طور دردناکی از همه نظر از هم جدا میشوند  .. اگر چه زیر یک سقف زندگی کنند

درچنین شرایطی است که بهشت ازدواج جای خود را به جهنم زندگی مشترک ناموفق و عذاب آور میدهد

زندگی مشترک واقعی با یکدیگر زندگی کردن نیست ..بلکه برای هم زندگی کردن است ...

عشق حقیقی این است که فرد را با تمام معایب و تمام تفاوتهایی که از هر نظر با ما دارد بپذیریم و دوست بداریم ..

............................................

انسان با اندیشه بزرگ مانند عقاب است

هر چه بلندتر به پرواز در آید

کمتر به چشم میاید و

مجازات این اوج گرفتن تنهایی عمیق است ..

...................................


  
  

هیج گاه نگران حرف مردم نباش

همین که وقتشان را میگذارند تا پشت سرت حرف بزنند

یعنی شخص مهمی هستی

به کسانی که به شما حسودی میکنند

احترام بگذارید

زیرا آنها تنها کسانی هستند

که از صمیم قلب معتقدند شما

بهتر از آنهائید ...

........................................

اگر میخواهی کارهایی را که سالهابه انجام دادنشان عادت داشتی کنار بگذاری

اگر میخواهی عادتهای خوبت را جایگزین عادات بد گذشته ات کنی

باورهایت را تغییر بده با کمی تامل متوجه خواهی شد که کدام یک از باورهای غلط تو را به انجام دادن

عادات نامناسب وادار میکند .. بی تردید به محض تغییر باورها ،عادات نیز رنگ و بوی دیگری خواهند گرفت و به سادگی

تغییر  خواهند کرد ..

اگر امروز از جایگاهت ناراضی هستی ، اگر فکر میکنی باخته ای ، اگر از آنچه هستی راضی و خشنود نیستی ..

بدان که روش زندگیت اشتباه بوده ... روشت را  ، دیدگاهت را  ، باورت را عوض کن ... همین

میتوانید نکات زیادی از اشتباهات خود یاد بگیرید زمانیکه مشغول انکار آنها نیستید ..

هر چیز را انکار کنید دیگر نمیتوانید اصلاح کنید چون به وجودش اعتقاد ندارید چیزی که نباشد چگونه میتواند درست شود ؟؟؟

پس اشتباهات ،  نقایص ، کم کاری هایتان را بپذیرید و آنها را اصلاح کنید به همین سادگی

.........................................


  
  
<   <<   6   7   8   9      >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ کجای مسیر باد ایستاده ای عزیز که بوی مهربانیت می آید.
+ در این هنگامه شب, با خود میاندیشم . در آن گوشه غمین شهر عزیز دلخسته ام, در آغوش کدامین راهزن غریبه اسراف میشوی در حالیکه من در این گوشه غمگین تر شهر , به ذره ذره ات محتاجم ...