شبی مار بزرگی برای پیدا کدرن غذا وارد دکان نجاری میشود
عادت نجار این بود که موقع رفتن و تعطیلی دکان بعضی ازوسایل کارش را روی میز بگذارد ...
آن شب هم اره کارش روی میز بود . همینطور که مار گشتی میزد بدنش به اره گیر کرد و کمی زخمی شد ..
مار خیلی ناراحت شد و برای دفاع ازخود اره را گاز گرفت که سبب خون ریزی دوردهانش شد او نفهمید که چه اتفاقی افتاده
و از اینکه اره دارد به او حمله میکند عصبانی شد و برای دفاع از خودش هر چه شدیدتر خودش را به دور اره پیچید تا او را خفه
کند و هی فشارداد ..
نجار صبح که آمد روی میز کنار اره لاشه مار بزرگ و زخم آلود را دید که فقط و فقط بخاطر بیفکری و خشم زیاد مرده بود ..
احیانا در لحظه خشم میخواهیم دیگران را برنجانیم بعد متوجه میشویم جز خودمان کسی دیگر را نرنجانده ایم و موقعی این را درک
میکنیم که خیلی دیر شده ...
زندگی بشتر احتیاج دارد که گذشت و چشم پوشی کنیم از اتفاقها ، از آدمها ، از رفتارها ، گفتارها ،
خودمان را یاد دهیم به گذشت ، چشم پوشی عاقلانه و به جا چون هر کاری ارزش این را ندارد که روبرویش بایستی و اعتراض
کنی ...
حال این روزهایم
حال قشنگی است
تو را مینویسم
تو را میخوانم
تو راکنارم تصور میکنم
دستانت را میگیرم
موهایت را شانه میکنم
به یادت روز را شب
و شب ...
وشب ..
و شب ...
قصه تلخیست ....
..........................................
شاکی نشو
از این همه دوست داشتن
من از کجا میدانستم
لابه لای این همه تنهایی
این همه د غدغه
تو پیدا میشوی
مثل یک معجزه نازل شدی
بر دردی که ...
درمانی نداشت ...
..........................................
حدود ساعت باران
به وقت شرعی شعر
نشسته ام که دو رکعت
غزل به جا آرم ...
بدون علم عروض
و "بدون آرایه "
چقدر ساده نوشتم
که "دوستت دارم "...
...........................................
تو ماه کاملی و من جزیزه ای در آب
مرا به مد تو هر شب گذشته آب از سر ...
.............................................
کاش میشد یک آگهی بازرگانی بود با این مضمون :
دل گرفته تان را به بالاترین قیمت خریداریم ..
شانه میدهیم بی منت ..
سر بگذارید ..
گریه کنید ..
درد و دل کنید ..
و نترسید از بعدا ..
بعد از دردو دل و گریه هم ..
نخود نخود هر که رود خانه خود ..
نه دلی جا میماند ..
و نه احساسی خش میافتاد ...
ناهید سعادتیان
چیزی که میتوانم به شما بگویم این است که :
میلیاردها زن روی زمین زندگی میکنند
درسته ؟
بعضی های شان خوبند .. خیلی هایشان زیادی خوبند
ولی گاه گداری طبیعت تمام حقه هایش را به کار می بندد
تا زنی ویژه بسازد ..زنی باور نکردنی ..
نگاهش که میکنی نمیتوانی باور کنی همه حرکاتش زیباست
مثل موج دریاست بی نقص ..
مثل جیوه .. . مچ پایش .. بازوانش ... تمامش در کلیتی بی نقص
و غالبا خندان و جذاب ... دهانی خوش حالت و لبهایی که انگار هر لحظه منتظرند
تا به خنده بر درماندگی ات باز شوند
این گونه زنان کاملا میدانند که چه لباسی باید بپوشند
و .. موهایشان هوا را به آتش میکشد ...
چارلز یوکوفسکی