خاطراتت دلیل بیداری
از سرم دست بر نمیداری
"عشق باید تصادفی باشد"
اعتقادات جالبی داری !
عشق زیباست گرچه... اما تو
من و یک انتخاب: تو یا تو
-به تصادف هنوز معتقدی؟-
جاذبه کشف میشود با تو
هر شب از روی تخت افتادم
از نگاهت چه سخت افتادم
تو کجای مسیر خسته شدی؟
از کدامین درخت افتادم؟
نکند باز بی خبر بروی
خواب باشم، به سمت در بروی
نکند قصه را تمام کنی
قید من را نزن... اگر بروی؛
شعر قبل از شروع می میرد
بنده ای در رکوع می میرد
-شب یلدا اسیر موهایت!-
برنگردی، طلوع می میرد
قلب من بی اجازه می افتد
پشت پایت جنازه می افتد
زیر پایت زمین که می لرزد
اتفاقات... تازه... می افتد؛
اتفاقات این غزل ربطی
به تصادف نداشت، بانوجان
چه کسی را عزیز میبینی؟
شهر یوسف نداشت بانو جان؟
بر مدارت مگر نچرخیدم؟
نه شنیدم، نه غیر تو دیدم
در سماعت چگونه رقصیدم؟
دامنم پف نداشت بانو جان؟!
فکر کردی که با تو بد بودم
ته این قصه را بلد بودم!
آنچه افتادنی ست از چشمت
که تعارف نداشت، بانو جان!
سیر کردی مرا به الطافت
مانده ام، پس کجاست انصافت؟
من که افتاده بودم از چشمت،
صورتم تف نداشت، بانو جان
رفتی و بی ستاره ام کردی
نه... نخواندی و پاره ام کردی
عشق من یک اتاق خالی بود
نخریدی! اجاره ام کردی
| محسن انشایی |
دلم تا برایت تنگ می شود
نه شعر می خوانم
نه ترانه گوش می دهم
نه حرفهایمان را تکرار می کنم
دلم تا برایت تنگ می شود
می نشینم
اسمت را
می نویسم
می نویسم
می نویسم
بعد می گویم
این همه -او-
پس دلتنگی چرا؟
دلم تا برایت تنگ می شود
میمِ مالکیت به آخرِ اسمت اضافه می کنم
و باز دوستت دارم...
| گروس عبدالملکیان |
تو تابهحال دنبالِ کسی بودهای ؟
نه!
دل خور نشو،
گلِ نازم
بگو، گَشتهای ؟
هرگز به یک خواب،
وَ فقط یک خواب
فکر کردهای ؟
عزیزِ دل
تو تابهحال به فکرِ خیابانها بودهای ؟
به فکرِ جادههایی که در جستجویَت
لگد میشوند؟
به فکرِ منی که تو را منتظرم؟
نه!
نبودهای
هرگز نبودهای
دیشب برای تو آرزویی تازه کردم
دعایی نو!
خواستم یکبار هم شده
به انتظار کسی باشی
نه اینکه نیاید
یا حتا دیر کند وُ تو خیلی باشی، نه!
خواستم کمی هم شده
چشمی به جاده بداری وُ چشمی به ساعتِ دست
دستی به آسمانِ دعا دهی
دستی به بازیِ سنگریزه
سنگی به چاله بیندازی
سنگی به سَر
به نوشت، سَرنوشت
خواستم کمی دلَت شور بزند!
با خودت راه بروی، حرف بزنی
مثلن بگویی اگر نیاید هیچوقت مرا نمیبیند
بگویی اگر نیاید، به جهنم
به درک!
بگویی لیاقت نداشت،احمق بود
بگویی...
بعد میانِ آنهمه به جهنم، به درکها
میانِ آنهمه برود بمیردها
میانِ...
دلَت هوُری بریزد
نکنَد نیاید!!!
نشوَد که انتظارم به او نرسد وُ
نبینمش!
کاش یک آن بیایَد
یک دم هم که شده’
خواستم یک آنِ کم هم شده
بمانی
ببینی
که شاید بدانی،
چه قدر سال نیامده ای وُ
چهقدر من
منتظرم!
چشمی به آسمانِ دعا
چشمی به راه...
پس کِی میآیی
قشنگ!
| افشین صالحی
مرا جانانه در آغوش بگیر
موهایم را با آن دست های نازنینت نوازش کن
و سرم را چون نوزادی دو ماهه
روی سینه ات بگذار
می خواهم تمام عمر
نفسم از جای گرم بلند شود ...
| مهدی صادقی |
می پرسند :خوبی؟
آخر یک نفر هم نیست بگوید: صحبت یک روز و دو روز که نیست.. تو مدت هاست بغض گلوی منی.. خیلی وقت ست، شب ها تا صبح.. تو ...تو ...تو ...تو را می شمارم ...خوبش هم اینجاست ،همه ستاره می شمارند که خوابشان ببرد، من تو را میشمارم و تا صبح بیدار.. شاید که تو مرا ببری..
تو که میدانی بانو.. بحث یک نخ و دو نخ که نیست.. من بیش از اینها از دست تو می کشم ،میکشم و به تو فکر می کنم،به تو فکر می کنم و صفحه ی سیاه حوادث دلم را می خوانم.. و چقدر خبر.. و چقدر دود.. اینجا بدون تو هوا آلوده است..
آخر صحبت یک قطره و دو قطره هم نیست.. خانه خراب شدیم از اشک ،تازه خوبست مرد ها گریه نمی کنند و الا که.. بگذریم هر کس برای خود یک پری دارد،پری چشم من دریایی ست انگار..
چه می گویند اینها؟ صحبت یک فنجان و دو فنجان که نیس یک مزرعه چای خسته ام..
یک جهان بغل، دلتنگم و یک تهرااان ،دلم گرفته.. بی طاقتم.. اما.. اما از تو چه پنهان، وقتی از جانم حرف می زنم دقیقا صحبت یک جان ست.. یک جان.. پس وقتی می گویم از نبودنت می میرم یعنی دقیقا از نبودنت می ..
| سجاد شهیدی |
...........................................................