داریم آخرین ساعتهای اسفند ماه رو سپری میکنیم ..
اسفند شلوغ ، پرالتهاب ، پر از دغدغه خرید ، استرس بشور و بساب خانم ها ، خانه های درهم و برهم اواسط اسفند که روزهای آخر و ساعتهای آخر مرتب و منظم و تمیز شدن ، همه چی برق میزنه ، ازشیشه ها گرفته تا فرشها و موکتها ، بوی تمیزی ملحفه ها و لحاف و تشک
کمدهای مرتب ، اونایی که وضعشون بهتره با تغییر دکوراسیون به سبک جدید حال و هوای جدید و شیک به خونه و زندگیشون داد ن
اونایی هم که مثل ما ... فقط با بشور و بساب و سعی در تمیز کاری میخوان سالشونو نو کنن انشااله ...
اسفند را با همه التهابش با همه شور و شوقش با همه بدو بدو ، خستگی هاش ، باهمه استرساش و همه درهم وبرهمی اش همیشه
دوست داشته ام ، اسفند از نظر من دخترک صورتی پوش بازیگوشی است که به همه جا سرک میکشد با همه چیز کار دارد ..
بهترین دلمشغولی من این روزهای آخر اسفند رفتن به بازار حتی اگر خرید نداشته باشم .. دیدن اینهمه شلوغی ...جمعیتی که در هم میلولند
مادر و پدرهای بچه در دست و خانمهایی با دستهایی پر از اجناس .. از همه مهمتر ... زیباترین چیزی که دراین بازارها میتوانی ببینی تشتهای پر از ماهی گلی های زیبا و رنگی با تنگهای شیک و همه رنگ و سبزه ها بود که همیشه دلم برایشان غنج میرود .. هر چقدر که مشکل داشته باشم ، هر چقدر که سردرگم و مایوس و دلشکسته باشم .. آخرای اسفند دلم میخواهد ساعتها کنار این تشتهای سفید پر از آب زیبابایستم و به این موجودات زیبا و خارق العاده هستی نگاه کنم .. نگاه و نگاه کنم و سیر نشوم هیچوقت از نگاه کردن به این موجودات نازنین که دنیا را بااین همه مشکلات و معضلات کمی برایم زیبا میکنند .. اواخر اسفند کار خسته کننده و مداوم و طاقت فرسای خانه .. دم دمای غروب سر به بازار میزنم و کنار این تشت ها میایستم .. گآهی آنقدر میایستم و این ماهی گلی های زیبا را تماشا میکنم که آخر فروشنده به ستوه میایدو میگوید خانم چقدر نگاه میکنی ؟ نمیخری ؟ واینستا .. و من باید مسافت دیگر بروم تا به بساط ماهی گلی دیگری برسم ..
امسال هم گذشت با حوادث تلخی که با سانچی و هواپیمای یاسوج و خبرهای بد و سوگواری که بر ایران گذشت که دل همه را شکست که
چشمان همه را اشکبار کرد .. امیدوارم امسال که گذشت دیگر برای ایران و ایرانی تکرار نشود حوادث ناگوارش ..
ولی برای من .. امسال سال خروس .. سالی بود که به یکی از بزرگترین آرزوهایم خدا رو شکر رسیدم .. آرزویی که محال میدانستم غاقل از
اینکه خدایم مهربانتر و رئوف تر از آنی است که میپندارم .. که جز سپاس و جز شکر چه میتوانم در مقابلش انجام دهم ...
برای همه هم وبلاگیهای عزیزم .. یاورانی که همه سال روزانه گاهی بیشتر از 700 بازدیده کننده داشته ام سال پیش رو را سال موفقیت و سلامت و شادکامی و دلخوش آرزو میکنم .. به همه کسانی که مطالبم را خواندند و نظر نوشتند و شرمنده ام کردند آنهایی که خواندند و بی تفاوت گذشتند آنهایی که خواندند و غمگین شدند و .. دست همه تان را میبوسم و از ته ته ته قلب و روح وجانم برایتان آرزوی سلامتی و بهروزی در سال جدید را دارم ..
مواظب عزیزان زندگیتان باشید .. مواظب دل های خسته مادرانمان .. دستهای خسته پدرانمان .. که همشیگی نیستند که از ما هیچ جز محبت و احترام نمیخواهند .. مواظب عشقهای زندگیتان باشید .. همسرانتان .. همراهان همیشگیتان در سختی و مرارتها و دشواریها ..
هوای بچه ها را بیشتر و بیشتر داشته باشید ... این نوگلان باغ زندگیمان که به رسیدگی و هرس و آبیاری از محبت و عشق ما همیشه نیازمندند ..
ابتدای سال بازدید از خانه های سالمندان زنان و مردان که چشم به در آسایشگاه ها هستند .. مراکز نگهداری کودکان بی سرپرست که از بد روزگار در این مکانها از آغوش گرم خانه و خانواده بدورند ... از مراکز نگهداری معلولین .. فراموش نکنیم ...
دسته گلی هر چند کوچک .. جعبه شیرینی هر چند ناچیز مرهمی بر قلبهای شکسته میتواند باشد ..
شما را بخدا قدر با عزیزان بودنتان را بدانید .. به خدا هیچ چیز در این دنیا همیشگی نیست ...
مناجات و ذکر هر شب من :
خدایا از تو بخاطر چشمهایم که می بینند ، گوشهایم که می شنوند ، دست و پاهایم که حرکت میکنند ، آبی که براحتی مینوشم ، هوایی که
مجانی تنفس میکنم ، به خاطر نعمت وجود سلامتی ام ، به خاطر همه میوه ها و سبزیجات پاک و معطر و رنگارنگ و زیبایی که آفریده ای .. به خاطر موجودات زیبایی که به نام پرنده هر صبح و شام صدایشان را با گوش جام میشنوم ، به خاطر نعمت وجود مهربانویی به نام مادرم ، به خاطر نعمت وجود فرزندان سالم و صالحم ، به خاطر نعمت وجود سقف بالای سرم ، به خاطر نعمت رزق و روزی بی منتم که به من ارزانی داشته ای که محتاج خلقت نباشم ، به خاطر نعمت وجود آب ، برق ، گاز ، تلفن ، موبایل ، وطن ، دین ، امینیت ، آسایش ، سواد ، و تک تک
ثانیه های سلامتی خود و عزیزانم ... به خاطر همه آن نعمتهایی که به من داده ای و من همیشه همیشه فراموش کرده ام .. به خاطر همه نعمتهایی که در آینده به من و عزیرانم خواهی داد .. به خاطر همه همه همه الطافی که همیشه بر من و خانواده ام ارزانی کرده ای و من غافل بوده ام .. برای هر کدامشان میلیاردها مرتبه سپاس میگویم ... می بینید آنقدر نعمت داریم که حتی با نوشتن تمام نمیشود .. چرا باید
با نگاه به نداشته هایمان زندگی را به کام خود و عزیزانمان تلخ کنیم ..
به خاطر همه داشته ها و نداشته هایم شکر ... میبوسمت خدا جون ..
سال آینده را برای همه هموطنانم همه دوستان و عزیزانم همه انسانهای کره زمین .. سال سلامتی و شادکامی آرزومند م ...
خداحافظ تا سال آینده .. سال جدید ... همه تان را به خدا بزرگ میسپارم ...
من میدانم نباید وایتکس را با جوهر نمک قاطی کنم
اما همیشه موقع شستشوی آشپزخانه و حمام ، یادم میرود ..
دوباره یادم میرود ..
دوباره یادم رفت ..
دوباره نفسم گرفت ..
و باز هم راهی بیمارستان شدم ..
این حکایت ، حکایت رابطه های اشتباه است
حکایت آدمهای اشتباهی که نباید با هم باشند ..
حکایت اصرارهای بیجایی که جز آسیب و فاجعه نتیجه ای ندارند
حکایت فراموشی های گاهگاهی که هر بار ، بیشتر از قبل ضربه میزند
و باز هم درمواجهه ی مجدد ..
کسی جای زخم قبلی اش را یادش نیست ..
نسل ما پر از آدمهای فراموشکارست ..
که از یک سوراخ بارها گزیده میشود
نرگس صرافیان
..........................................................
پ . ن : بعضی ها مثل درخت پای موالند .. نه میشه از میوه اش استفاده کرد نه از سایه اش ...!!!!؟؟؟
شما را به خدا
سفره دلتان را برای هر کسی که از راه رسید
باز نکنید ...
به این آدمها فقط حال خوبتان را نشان دهید
حال خراب را که آدم مفت بدست نیاورده
که آنرا مفت به حراج بگذارد ..
میخواهید خودتان را خالی کنید
چاهی ، رودی ، رودخانه ای ، درختی ، گل و گیاهی
چیزی پیدا کنید
دردهایتان را پای آن بریزید
بهتر از این است که
عصای دست این جماعت بشوید
که تو را به هر جا که دلشان خواست بکشانند
گاهی وقتها یک حرف
یک عمر پای تو حساب میشود ...
از یک جایی به بعد یاد میگیری که دیگر خودت را درگیر " دوستت دارم " های بی سر و ته هیچ آدمی نکنی
دوستت دارم هایی که مثل تکیه کلام دائما ورد زبانند و مخاطب هایش هر روز عوض میشوند ..
از یک جایی به بعد میفهمی فکر کردن به آدمی که خودش هم تکلیفش را با " دل امروز عاشق و فردا فارغش " نمیداند ..حماقت است ...
اینکه تو هنوز درگیر عشق بی سرانجامت باشی و او غرق خوشی هاو سرگرم آدمهای رنگ و وارنگ اطرافش وفاداری نیست خیانت به خودت است
فکر کردن به آدمی که هیچوقت ماندن را یاد نگرفته و عشق را نفهمیده ..
اشتباه محض است ..
بالاخره به خودت میایی و میفهمی
میتوانی با هرکسی خوشبخت بشوی به جز همین آدمی که یک روز فکر میکردی بودنش کنار تو خوشبختی محض است ..
نیلوفر علیخانی
.........................................
پ .ن : شاید باورت نشه ولی همه بغض های وسط خنده مو مدیون توام عزیزم ...
...
فراموش کرد
خیلی آرام و آهسته ، آنقدر آرام که خودش هم نفهمید
چه شده که از یادش رفت ..خاطراتشان را
فقط شده بود عکس و عکس و عکس
کلافه شده بود از فراموشی
سردردهایش شدیدتر شده بود ..
هیچ چیز از عاشقانه هایشان را به یاد نداشت ..
قرار نبود اینطور شود چرا همه چیز را از یاد برده بود ؟
انگاری سرش را جراحی کرده بودند و از مغزش همان یک بخش از خاطرات دونفرشان را
برداشته بودند وهیچ و هیچ .. دریغ از یک تصویر ذهنی که بودنش را تداعی کند
فقط صدای یک بوق ممتد بود و یک صفحه ی سفید که انگار هیچوقت همچین چیزی وجود نداشت
ناراحت بود از این حال و هوا ، باران بی وقفه میبارید مثل پاییز و ابرهای بغض کرده .. بغضش وقتی ترکید که
عکس چشمایش را دید .. گریه و خنده به هم ریخت ..آه پس هنوز چشم هایش را فراموش نکرده بود ؟؟
اصلا مگر چشم ها فراموش میشوند ؟
نه ؟ فراموش شدنی نیست مخصوصا آن چشم هایی که حداقل یک بار عاشقانه به آنها زل زده ای .. و یادت
رفته زمین زیر پایت و آسمان
بالای سرت بود ...!!!!
علی سید صالحی
....................................................................
پ . ن : دلم نمیخواد با یکی حرف بزنم .. دلم میخواهد با یکی .. بشینم ساعتها گریه کنم ..