هیچ چیزی نمیتواند دوبار اتفاق بیفتد
در نتیجه ، حقیقت تلخ این است که ما بی تجربه وخام به دنیا میاییم ..و بی هیچ شانسی برای یاد گرفتن ار دنیا میرویم
حتی اگر کند ذهن تر از تو در دنیا نباشد و تو کودن ترین آدم روی زمین باشد ، نمیتوانی این کلاس را دوباره بگذرانی
این درس فقط بک بار ارائه میشود.. هیچ روزی مثل دیروز نیست .. و هیچ شبی دقیقا مثل شب پیش نیست
و هیچ بوسه ای مثل بوسه ی قبل نیست.. و نمیتواند تو را همان طور از خوشی لبریز کند
دیروز یک نفر درحضور من..اسم تو را بر زبان آورد
طوری شدم که انگار گل رز خوش بویی به اتاق افتاده باشد...
امروز مدام به ساعتم نگاه میکنم و میخواهم زمان زودتر بگذرد ..
و با خودم فکر میکنم که رز ؟ رز دیگر چیست ؟؟
هیچ چیز همیشگی نیست فردا که بیاید امروز فراموش شده است..
ما ترجیح میدهیم که با لبخندها و بوسه هایمان خود را با طالع و سرنوشتمان هماهنگ کنیم..
اگر چه با هم فرق داریم.. اما یکدیگر را همراهی میکنیم..
درست مثل دو قطره ی آب !!!!
.......................................
پ . ن : میگن عمیقترین قسمت تنهایی آدما اونجاست که از خودشون به خودشون پناه میبرن ... پناهنده خودمم خیلی خیلی وقته ...خدایا شکرت .. بهتر از اینه که به آدمای
اشتباه پناهنده شه آدم ...
چقدر هفتاد هشتاد سال کم است برای دیدن تمام دنیا !!!
برای بودن با تمام مردم دنیا!!!
چقدر حیف است که من میمیرم و غواصی در عمق
اقیانوس ها را تجربه نمیکنم !!!
میمیرم و حداقل یکبار زمین را از روی کره ماه نمیبینم !!
دلم میخواست چند کلیسا معبد و مسجد بزرگ جهان را
میدیدم !!!
و دلم میخواست یکبار هم که شده از ارتفاعی بلند پرواز
میکردم !!
دلم میخواستهای من زیادند
بلندند
طولانی اند
اما مهمترین دلم میخواست های من این است که :
انسان باشم انسان بمانم و انسان محشور شوم !!!
چقدر وقت کم است
تا وقت دارم باید مهر بورزم
وقت کم است باید خوب باشم !!!مهربان باشم!!!
و دوست بدارم همه ی زیبایی ها را !!!
می گویند : انسان های خوب به بهشت می روند
اما من میگویم انسان خوب هر جا که باشد آنجا بهشت است
تو مهربان باش، بگذار بگویند:
-ساده است؛
-فراموشکار است؛
-زود میبخشد.
سالهاست دیگر کسی در این سرزمین، ساده نیست...
اما تو تغییر نکن!
تو خودت باش و نشان بده
آدمیت هنوز نفس میکشد...
فروغ فرخزاد
من یکی را از خودم دیوانه تر می خواستم
سر نمی پیچید اگر یک روز سر می خواستم
اهل عشق و عاشقی اهل تمنّا اهل درد
این چنین دیوانه ای را همسفر می خواستم
می نشستم روبه رویش، روبه رویم می نشست
لحظه های عاشقی از او نظر می خواستم
او قدح در دست و من جامِ تمنّایم به کف
هرچه او می داد من هم بیشتر می خواستم
من کجا در می زدن ،سودای خیامی کجا؟
من پیِ جامی دگر جامی دگر می خواستم
هر زمان هرجا که می افتادم از مستی به خاک
تکیه می کردم به مِی از خاک بر می خاستم
بارها فرموده: روزی خواستی از من بخواه
من تو را می خواستم روزی اگر می خواستم
گوشه ای دنج و تو و یک جام مِی قدری گناه
از خدا چیز زیادی را مگر می خواستم؟
محمد سلمانی
نامه صد و چهل و یکم
می دانم آن ها ما را در یک اصطبل مشترک
نمی گذارند عزیزم،
این سرنوشت تمام اسب هایی ست که مسابقه را می بازند
این را امروز فهمیدم ...
پس از دویدن هزار متر در هشتاد ثانیه
قول می دهم فردا دو پای دیگر در بیاورم
حتی اگر باران افقی ببارد و ما عمودی بدویم ....
............................................................................................
پ.ن : قسمتی از دیالوگ فیلم نگار ... نامه عاشقانه یک اسب ، که به دلیل بازنده شدن درمسابقه او را از جفتش جدا میکنند ..
و او هر روز یک نامه برایش مینویسد .. فیلم قشنگیه .. حتما ببینید ...
قسمت سخت بخشیدن آدمها اونجاییه که قبل از بخشیدن اونها ، باید خودت و ببخشی
برای اینکه اجازه دادی اونها وارد حریمت بشن..
برای اینکه خودت رو بهشون یاد دادی .. برای اینکه بهشون گفتی نقطه ضعفای من ایناست ..
برای اینکه بهشون نشون دادی با چی میتونن آزارت بدن !!!
برای اینکه اجازه دادی اونا بهت ضربه بزنن ..
ما برای رفتار آدمها نیست که ناراحتیم ..ما دردمون درد رنجیدن از اونا نیست ... ما برای خودمان ناراحتیم ... برای جای زخمهایی که زدن ...
آدمهایی که وارد زندگیمون میکنیم خودشون میرن ولی درد زخم هاشون تا همیشه باهامون میمونه ..
برای اینکه دیگه درد نکشی ... باید ببخشی .. بخشیدن یه آدم به خودی خود کار آسونیه ...
اگه دیدی هنوز نمیتونی کسی رو که بهت ظلم کرده ببخشی ..
دلیلش اینه که هنوز خودت و نبخشیدی ...
فرزانه دو هزاری
.............................................................................
غ . ن : بعضی باختها و اتفاقات تلخ زندگیت دلتو میشکنن .. اما چشات و باز میکنن .. اینا رو برد حساب کن !!!