گفتند
دلتنگی هایت را به برگ بسپار
پاییز، می ریزد.
سپردم.
اما ندانستم درخت دلتنگی های من
کاج است.
ناشناس
می توانستم فراموشت کنم،اما نشد
زندگی یعنی همین،جبری به نام اختیار
پوریا شیرانی
عشق و سیم های خاردار
نشست تو ماشین،دستانش از سرما می لرزید،بخاری رو روشن کردم.گفت :عزیزم ماشینت بوی دریا میده!
گفتم:ماهی خریده بودم.گفت: ماهی مرده که بوی دریا نمی ده!
گفتم : هرچیزی موقع مرگ بوی اونجایی رو می ده که دلتنگشه...
گفت:من بمیرم بوی تو رو می دم...
سیامک تقی زاده
چقدر این متن و دوست دارم .. چقدر گریه کردم .. عزیزم منم بمیزم حتما بوی تو رو میدم ...مطمئن باش ..
مثل یک ماهی افسرده و غمگین در آب
گریه کردم که کسی بو نبرد حتی تو
شهرام میرزایی
شنیده ام که جنگل قدم گذاشته ای
پلنگ وحشی من!خوش به حال آهو ها!
پانته آ صفایی