چاه نفت ندارم که به آن بنازم
تا معشوقه هایم در آن شنا کنند ...
ثروت آقاخان ندارم
یا جزیره ی اوناسیس که به پهنای یک دریاست
من شاعرم
و تنها ثروتم
دفتر شعرم و چشمهای قشنگ توست ...
نزار قبانی
پشیمان نیستم از سالهایی که با تو گم کردم !
پشیمان شدن را نمیشناسم !
میدانم که روی اسبی بازنده شرط بسته بودم
بازی با زنان ، شبیهِ بازی با اسب است !
با نتیجه ای نامشخص که هیچ معجزه ای در آن نقش ندارد !
هر مرد، اسبی را انتخاب میکندُ
هَر زن، اسبی را !
آخرِ بازی تنها زنها برندهاند !
در تجارت میان زنان و اسبان فرقی نمیگذارم !
گاهی برندهامُ گاهی بازنده ...
وَ همچنان به بازی ادامه میدهم !
آخرِ هر بازی اشعارِ زیادی نصیبم میشود !
چیزی از سقوط زیرِ سُمِ اسبها
وَ گامهای عشق زیباتر نیست !
نزار قبانی
هـمـراه خـاطرات؛ تـو را خـاک مـیکـنـم
بر این مزار فاتحه خواندن صلاح نیست
یک عالمه بدی و...صد افسوس بیش از این
شرح تـو را بـه شـعر نـشانـدن صـلاح نـیـست
علی باقری