سرخ میشوم
سبز میشوم
جاذبه
قانون چشمهای تو بود.
"
نگاه به نگاهم که میشوی
هوای باغهای سیب از سرم میافتد...
سرخ میشوم
سبز میشوم
جاذبه
قانون چشمهای تو بود.
"
نگاه به نگاهم که میشوی
همان روز که هنوز یادم نیست
و تو مرا در لیوان دلت جا دادی
مدت ها می گذرد
و هنوز بوی کاهگل های سقف دلت یادم هست
و من آنقدر از در کوچه ی گل یاس ات گذر کردم
که الآن شده ایم دوست
و تو لیوان منی
گرچه نیمه ای خالی داری
ولی من به تو گویم که در این دعوا
من و تو پیروزیم ....
مرا به یاد خواهی آورد
آنچنان که غبار را از سنگ قبر کهنهای بشوید
تا نام فراموش گشته ای بدرخشد از پس سالها
مرا به یاد خواهی آورد.
جـــایــی بـایـــد باشــــد
غــیــر از ایــــن کـــنــج تـــنــهـــایـــی !
آدمــــ گــــاهـــی آنــــجـــا جــــان بــــدهــــــد !
مــثــــلا" آغـــــوش تـــــــو !
مـــیـــدهد برای جـــــــان دادن...
نصیحتش میکنم، در گوشش میخوانم:
"آرام باش! هیچ چیز در این دنیا پایدار نیست، همیشگی نیست!"
در چشمانم خیره میشود، با بغض میگوید:
"همیشگی نیست، یکبارِگی که هست!؟ یک لحظهگی که هست!"
نگاهش میکنم، خاموش و در خفا میاندیشم:
"عزیز دل! تا بوده همین بوده! بخت انسانها را در کفهی ترازو تقسیم نمیکنند!
به بعضی همه چیز میرسد به بعضی هیچ!"
سکوت میکنم، مبحوت چشمان پاکش میشوم و میگذارم با خیال یکبارگی بودن زندگی کند!
-------------------------------------------------------------------------