سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از خرد تو را این باید که راه گمراهى‏ات را از راه رستگاریت ، نماید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :138
بازدید دیروز :278
کل بازدید :826406
تعداد کل یاداشته ها : 6111
103/9/3
1:18 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17] دی 2[5] خرداد 3[10]
لوگوی دوستان
 

داشت راه میرفت دستش توی جیبش بود 

تو جیبش یه الماس داشت ...

رو زمین یه گردو دید ..

 خم شد گردو و برداشت .. الماس از جیبش افتاد تو جوی آب.. آب بردش..

گردو و باز کرد پوچ بود ...

حکایت خیلیامونه ...

مواظب الماسای زندگیتون  باشین ..

به خاطر چیزای  بی ارزش از دستشون ندین ...

چون دیگه تکرار نمیشن... 

...............................

 

 

 

 


  
  

یه روز که خیلی از دستش کفری و عصبانی بودم سرش داد زدم 

 خستم کردی آخه من از دستت کجا برم چکار کنم سرمو به کدون دیوار بکوبم

بدون اینکه عصبانی بشه آروم گفت : سرتو بیارر بکوبون به دیوار سینه من !!!

یه لحظه انگار آب سرد ریختن رو آتیش خشم و عصبانیت و ناراحتیم ..

 خنده م گرفت .. دیوووونه ... تنها کلمه ای که تونستم بگم ..

بعد گفتم راست میگی آخه کجا رو دارم جز حریم امنه سینه ت ...

..

اونی  که دوستتون داره فقط با یه جمله خیلی کوتاه میتونه آروم آروم ، آرومتون کنه 

اگه همچین کسی و تو زندگیتون دارین قدرشو بدونین ...از دستش ندین ..

.اگه کسی و دارین که وقت ناراحتی و عصبانیت و خشم و اندوه میتونین سرتونو توی سینه ش پنهون کنین و حتی با مشت بکوبین تو قفسه سینه ش و اون محکم تر بغلتون کنه تا آرووم شین قدرشو بدونین ..

 با هر بهانه ای رهاش نکنین .. چون دیگه تکرار نمیشن این آدما تو زندگیتون هیچوقت .‌ !!! تکرار نمیشن ... هیچوقت ...

 

..............................................................


 


  
  

یک باور عمیقی تو وجود من هست که هرکسی هر شخصیتی داره همونطورم رانندگی میکنه ...

معمولا کسایی که اخلاق تندی دارن تو رانندگیم بد اخلاق و تندن هی سبقت بی مورد میگیرن بوق بی مورد میزنن لایی میکشن و ... انگار خیابون فقط مال اوناست یا ارث باباشونو و همه تو حریم اونا تجاوز کردن و باید محترمانه برن کنار..

یه عده ایم که خیلی آروم و و اسلوموشنن ... خیلی خونسرد و آروم رانندگی میکنن به همه راه میدن آهسته و با طمانیینه میرن که گاهی از این همه خونسردی خسته میشی و ...

بعضی ها هم متعادلن مثل اخلاقشون متعادل و به جا رانندگی میکنن ...

تا حالا دیدین یک پیکان درب و داغون گوجه ای مدل 47 و که از بس صافکاری شده یک جای سالم رو بدنه اش نیست با یک راننده درب و داغونتر که هی سبقت میگیره هی لایی میکشه هی بوق میزنه وقتی راننده زن میبینه سرشو از توی شیشه در میاره یک لیچار و متلکی بار میکنه و اگه احیانا کسی جرات کنه بهش نزدیک بشه یک فحش آبدار و بالای 18 سالم ردیف طرف میکنه ..

دیدین طوری طرف ماشین شما میاد که انگار بولدوزره و میخواد زیرتون بگیره مخصولا اگه راننده ماشین مقابل خانم باشه و اگه تو آخرین لحظه نکشین کنار حتما یه اتفاقی میفته و وقتی از کنارتون رد میشه چنان فاتحانه نگاهتون میکنه که انگار یک فاتحه بزرگه ...

هیچ ابایی از اینکه بخوره به شما یا شما بهش بخورین نداره  .. هیچ ترسی از تصادف نداره و معتقده که تصادف مال ماشینه

چون چیزی برای از دست دادن نداره ... نه با تصادف مدل ماشینش میاد پایین نه خسارت آنچنانی میبینه ..

نه ابایی از دعوا وکتک کاری بعداز تصادف داره .. و چنان حق به جانب رفتار میکنه و شمارو مقصر میدونه و مثل یک افسر کارکشته نظر میده که شما مقصرین که تا وقتی افسر نیومده شما مطمئن میشین که مقصر شمایین ...

حالا یک ماشین شاسی مدل و در نظر بگیرین با یک راننده خوش تیپ که کاملا با احتیاط و مرتب رانندگی میکنه نه لایی میکشه نه سبقت بی مورد میگیره نه بوق میزنه نه شیشه رو پایین میده با یک عینک دودی کاری به کسی نداره طوری رانندگی میکنه که نه به کسی بزنه نه کسی بهش بزنه چون در هر دو صورت اونه که ماشینش آسیب می بینه و قیمت ماشینش میاد پایین حوصله دعوا و منتظر پلیس موندنم نداره ...

شخصیت آدما هم مثل همون پیکان و شاسی بلنده ...

بعضی ها هیچ ارزشی واسه خودشون و شخصیتشون قایل نیستن هیچ ابایی از دعوا و کتک کاری و فحش و ناسزا ندارن ..

چون ارزشی برای شخصیتشون قائل نیستن ...

 بعضیام نه تنها  به کسی توهین نمیکنن بلکه اجازه توهین به کسی هم نمیدن چون جوهر وجود خودشونو شناختن و ارزش روحشون  ودرک

کردن چون معتقدن اگه به کسی توهین کننن حتما توهین میشنون اگر کسی رو اذیت کنن اذیت میشن و ...

این مثال ماشین و برای مملوس تر شدن موضوع زدم  والا عکسشم صادقه البته خیلی کم ...

حالا تصمیم با خود ماست پیکان مدل 47 یا شاسی بلند باشیم !!!!

..................................................

غ.ن : روزا وشبای برفی و دوست ندارم.. سرمارودوست ندارم... انگار برف و بوران  توقلبمه..همه وجودم بخ میزنه ..چه اونموقع  که  لنگ چند صدتومن بودم چه اینموقع  که  لنگ چندصد میلیونم... چه  روزایی که  با کفش نیمدار پاهام همیشه خیس میشد چه الان که ..چه روزایی  که بچه به بغل سرمیخوردم رو برفا و میفتم رو زمین  و بچه رو  محکم  میگرفتم  تا آسیب نبینه...  چه الان که تو ماشین گرم نرم ...

روحم با برف سازگار نیست هرچندنعمت خداست.. اگه نباشه.. سرسبزی و طراوت بهارو تابستون بی معنیه...

دیروز بعد ازپاروکردن حیاط میخواستم  آدم برفی بسازم  یادم اومد هیچ وقت  با هم آدم برفی نساختیم .. هیچ وقت برف بازی نکردیم و به هم برف نزدیم... شایدواسه همینه که لذت برف ودرک نکردم..شاید...







 


  
  

نگرانِ این نباش که اگر نبودی ، کسی جایِ تو را بگیرد
 

جایی بمان ، که از خالی کردنش نترسی …

اصلا گاهی لازم است نقطه چینِ لحظه هایِ کسی شوی و نایاب ترین گزینه برایِ پر کردن ! دور باشی و خارج از دسترس …

ببینی برایِ پر کردنِ جایِ خالی ات تا کجایِ جهان ، دنبالِ تو می گردد ؟!

تا کجا برایِ پیدا کردنت ، گزینه هایِ اضافه را خط می زند ،

تا کجا برایِ با تو کامل شدن ، می جنگد ،

و کجا تسلیم شده و سراغِ گزینه هایِ دیگر می رود !

حواست باشد ؛ بعضی ها فقط به دنبالِ پر کردنِ جایِ خالی اند !

لیاقتِ تو ، جایگاهی ست که با کسی غیر از “خودت” پر نمی شود !

همان جا که دیگران ، نکاتِ انحرافی اند ،

اما تو ؛ اولین و آخرین انتخاب ،

اما تو ؛ تنها گزینه ی ممکن !

 

نرگس صرافیان


  
  

باید بلد شد ؛

 گذشتن از بعضی آدم ها را !

گذشتن از تمامِ وابستگی هایِ عذاب آور و

دلبستگی هایِ اشتباهی را …

باید بی رحم بود ،

چشم رویِ همه چیز بست و عبور کرد .

تک تکِ خاطراتِ خوبِ گذشته را به بادِ سرکشِ فراموشی سپرد و رفت .

گاهی ، چاره ای بهتر از رفتن نیست !

ماندن به پایِ بعضی آدم ها ؛

پیر و فرسوده ات می کند …

 

نرگس صرافیان


  
  
   1   2   3   4   5   >>   >