نمیدانم کجای این ماجرا به اشتباه عاشقت شدم..
نمیدانم کجای کار متوجه شدم از تو عاشق ترم..
نمیدانم کی بود حس کردم تو آنقدر که باید دوستم نداری..
نمیدانم کجای قصه بود که از دست دادمت..
نمیدانم برای چندمین بار فهمیدم از من دوری،خیلی دور..
نمیدانم چه کسی جایم را پر میکند و من کی به همان یک نفری که همیشه از حضورش ترس داشتم عادت میکنم..
عادت..؟؟؟!!!
نه تنها چیزی است که نمیتوان عادت کرد!!! من در آن لحظه بی صدا در خودم میمیرم و بعد از آن رسم زندگی کردن را هم نمیدانم..!!!
| نرگس حریری |
دختر که سیگار نمیکشد..
مرد که گریه نمیکند..
کدامتان از درونش آگاهید..کدامتان یک شب از زندگیش را تجربه کرده اید..کدامتان هرشب برای خودتان آرزوی مرگ کرده اید و صبح از بیدار شدن و شروع دوباره ترسیده اید..؟!
گاهی باید مرد بود و مردانه اشک ریخت.
گاهی باید زن بود و زنانه سیگار هارا پشت هم دود کرد.
هم مرد گریه کردن هایش منطقی است.
هم زن سیگار کشیدن هایش...
| نرگس حریری |.
.....................................................................
پ . ن : منم آن مُصیبتی که به دل تو وارد آمد
روزی که فهمیدم دوسم نداره تصمیم گرفتم بیشتر دوسش داشته باشم.
به خیال خودم با دوست داشتن میتونستم بدستش بیارم.
صبح قبل از اینکه از خواب بیدار شه بیدار میشدم و شبا بعد از اون میخوابیدم تا ثابت کنم مراقبشم.
یادمه وقتی که فهمیده بودم دوسم نداره به خودم قول دادم جای صدا کردن اسمش از کلمه های عاشقانه استفاده کنم به خیال خودم با این کارا میتونسم دلشو بدست بیارم.
بین همه ی این کارا من هرروز عاشق تر میشدم و یادم میرفت محبتم به کسیه که حتی تو تنهاییش بهم فکر نمیکنه.
روزی که رفت حرفی نداشتم واسه زدن چون کسی و از دست داده بودم که مطمئن بودم خیلی وقته که فراموشم کرده.
فقط یه سوال از خودم داشتم؛ چرا سعی کرده بودم به زور کسی و کنار خودم نگه دارم؟
اون روز فهمیدم کسی که بیشتر از خودم اذیت شده اون بود، چون هرروز مجبور بود دوست داشتن کسیو تحمل کنه که دوسش نداشت...!
| نرگس حریری |
از دست دادن یه چیزایی بزرگت نمیکنه، باتجربت نمیکنه. ..
وقتی یه چیزایی و از دست میدی تا یه مدت انقدر هرثانیه مرورش میکنی که داشتنشو باور میکنی. ..
بعد دلت هواشو میکنه و تا به خودت میای جواب دلتو بدی میبینی کل وجودت صداش میزنن. ..
چند سال با همینا سر میکنی و تا بخوای قبول کنی تجربه بوده میبینی دلت از یه جای خیلی دور داره تیر میکشه...
همونجا به هرچی بزرگ شدنه لعنت میفرستی
و تا میتونی مثل یه بچه گریه میکنی و گریه میکنی و گریه میکنی...
| نرگس حریری |
شبت را بخیر کرده و در رویایت به خاطرات امروزتان فکر میکنی ..
که چند بار بی هوا بوسه بارانش کردی و چند بار بی هوا تو را در آغوش گرفته ..
به این فکر میکنی که چقدر لباس های چهارخانه به او می آید و چقدر خوب با خنده هایش آرامت میکند...
به تمام این چیزها می اندیشی و چشمانت را برای خوابی آرام میبندی...
اصلا هم نمیدانی در همین حوالی چند خیابان آن طرف تر کسی برای فراموش کردن دردهایش قرص هایش را خورد و با آهنگی آشنا بعد از سیگار آخر وقت به
سوی هجومی از خاطرات رفت....
که در خیالش تو کنارش نشسته ای و قهقهه میزنی...
اشک اول از چشمانش میریزد و برای هزارمین بار آرزوی مرگ میکند...
تو خوابیدی و برای او تازه شروع شکستن بغض هاست..!!!
| نرگس حریری |