یک روز به خانه برمیگردی،
در حالی که خودت را در خانه ی مردی که دوستت ندارد جا گذاشته ای...
فراموش کرده ای چطور باید گریه کنی،
دست هایت را گشوده ای
تا کسی که نیست را در آغوش بکشی!
آینه ها تو را انکار میکنند
و فکر میکنی به اینکه
دلت بیشتر از هر کسی
برای خودت تنگ می شود...
چیزی جز نفس کشیدن برایت نمانده...
و هربار که عطری آشنا
جنازه ای را از زیر خرابه های خاطراتت بیرون میکشد
لبخند میزنی و میدانی...
زنی که دست به قتل عام موهایش زده است چیزی برای از دست دادن ندارد...
| اهورا فروزان |
میگویند زن جنس ضعیف است، باور نکن دخترم!
زن ها همیشه قوی تر از مرد ها بوده اند...
شجاع تر، قدرتمند تر، باهوش تر...
زن ها فقط یک نقطه ضعف بزرگ دارند، که همیشه همه چیز را قربانی اش میکنند و آن چیزی نیست جز "عشق"
دنیا را هم که به نامشان کنی باز هم یک نفر را میخواهند تا به او تکیه کنند، میخواهند کسی دوستشان داشته باشد، میخواهند دیده شوند...
میخواهند برای یک نفر خاص مهم باشند...
بعدها برایت مینویسم که "عشق" برای زن ها هم نقطه ضعف است، هم نقطه ی قوت...
| اهورا فروزان |
دخترم...
بزرگ ترین آرزویم آرامش توست، و این فقط درصورتی ممکن است که زندگی کردن در لحظه را یاد بگیری!
مثلا وقتی خوشحالی از ته دل بخندی، وقتی غصه داری گریه کنی، وقتی ناراحتی دلیلش را بگویی...
احساس را نباید سرکوب کرد، مریضی می آورد! پریشانی می آورد...
دخترم!
گاهی دنیا بی رحم تر از آن میشود که فکرش را بکنی. و این همان وقتی است که همه ی توانش را جمع میکند تا تورا به زانو دربیاورد...
برای ایستادنت بجنگ!
| اهورا فروزان |
پ . ن : برای دختر نداشته نازنینم که خلا نبودنش تا مغز استخوانم را میسوزاند ...
چشمم غروب صحنهی کوچ پرنده هاست
بر گونه ام هبوط غم انگیز شبنم است
این آسمان که از تن من کسر میکنید
بی شک برای پر زدنم وسعتش کم است
دور تنم هراس پریدن تنیده اید
بال و پر زنانگیام را بریده اید
دورم هزار مرتبه زندان کشیده اید
آزادی ام چقدر مه آلود و مبهم است
در آینه زنی ست که میترسد از خودش
بر شانه اش مزارع خنجر نشسته اند
در آینه به صورت خود چنگ می زند
کابوس و واقعیت و افسانه در هم است؛
"حوا منم که سرکشی از من سرشته شد
مریم منم، که پاکی ام از قبله ها گذشت
یوکابدم* که نیل به دلشوره ام گریست
هاجر منم که گریه ی من بغض زمزم است..."
اما حقیقت آنچه شما دیده اید نیست!
"مریم منم، که تهمت بی جا شنیده ام
حوا منم که رانده شدم از بهشت تو"
این قصه سال هاست گرفتار ماتم است
دختر شدم که سرزنشم پاکدامنی ست
تا زن شدن که ارزش من بچه آوری ست
مادر شدم که کودک من سهم دیگری ست
هرکس مرا زمین زده در شرع محرم است
در شهر پرسه میزنم و درد میکشم
در کوچه راه میروم و گریه میکنم
در خانه چای میخورم و ضجه میزنم
سهم من از زنانگی ام یک جهان غم است
ایمان بیاورید ، به زخمی که میزنید
ایمان می آورم که خدا رفته قبل ما
این جا فقط خودت به خودت فکر میکنی
این بی کسی برای دلم مثل مرهم است
دیگر فقط تو مانده ای و زخم های من
حالا نشسته ام به تماشای رفتنت...
تردید کرده ای که نمیرم! ولی برو
این ضربه محض مردن من...آه!محکم است
| اهورا فروزان |
*یوکابد: نام مادر حضرت موسی
.......................................................................................................
پ . ن : اهورای نازنینم .. مرسی که هستی .. باید بابت آفرینش بعضی از آدما ازخدا تشکر کرد .. خدایا ممنون که اهورا رو آفریدی ممنون که این همه کلمات ناب و قشنگ به ذهنش نازل کردی ..ممنون
در سرم جنگجوی غمگینی است
سرنوشتش سقوط در چاه است
شورش بغض های من قطعی ست
به گمانم که جنگ در راه است
جنگ گاهی هجوم خاطره هاست
در زنی که قشنگ می خندد
اشک هایش به حرف می افتند
چشم هایش دهان که می بندد
جنگ گاهی نبودنت اینجاست
مثل طرحی کبود بر لب من...
ماشه ات را سریع تر بچکان!
گم شو از خواب های هرشب من
رفتنت را مرور میکردم
به جهنم سلام میکردی...
بعد فرمان حمله میدادی
عشق را قتل عام میکردی
رفتنت اوج جنگ در من بود
خواهش و التماس از دشمن
رفتی و من به چشم خود دیدم
درد هایی قوی تر از مردن....
مرگ هایی شبیه دل تنگی
زخم هایی شبیه یک بن بست...
در سرم جنگجوی غمگینی ست
که زنش را به دست خود کشته ست!
| اهورا فروزان |