سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که از او چیزى خواسته‏اند تا وعده نداده آزاد است . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :353
بازدید دیروز :486
کل بازدید :860647
تعداد کل یاداشته ها : 6111
04/4/13
4:32 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17] دی 2[5] خرداد 3[10]
لوگوی دوستان
 

مرد نگاه کرد به چشمهای خاموش زن

دست کشید به گونه های رنگ پریده اش

و با آنکه دلش غنج میزد برای لحظه ای در آغوش کشیدنش

و نوازش موهای بلند زن ...

ادامه داد :

یادت میاد پرسیدی تنهایی یعنی چی ؟

تنهایی یعنی معلق بودن

یعنی متعلق نبودن به کسی یا چیزی یا جایی..

اینه کامل تعریف تنهایی.. 

و آب را گرفت روی سنگ سرد زن

و میخک  های سفید را پاشید دور گردن عکس

و زیر  لب گفت خدارو  شکر عزیزم ...

خدا  رو شکر تو جای من نیستی ...

 

راحله خیری


  
  

یه جایی خوندم تو ژاپن یه قانونی است که " یوهاتسو "  بهش میگن ..

که به فارسی میشه بخار شدن و دود شدن و رفتن به هوا ...!!!

توی کشور ژاپن کمپانی هایی هست برای یوهاتسو کردن آدما !!؟؟

یعنی اگه شما دلتون خداست جوری گم بشید که هیچ اثری از شما نمونه و هیچ کس نتونه پیداتون کنه میرید سراغ این کمپانی ها که کاملن قانونی ان..

شرطش هم اینه که شما نباید هیچ سوء پیشینه و پرونده بازی داشته باشید .. که بخواهید ازش فرار کنید ...اول باید اینو اثبات کنید که هیچ بدهی ندارید هیچ کلاهبرداری نکردید ...

فقط خسته اید ... و میخواهید برید و  تموم بشید .. اون کمپانی هم همه کارهای شما رو انجام میده ... جالبش اینه که اگه اسم شما تو لیست " یوهاتسو "  باشه اداره پلیس برای پیدا کردنتون

با خونواده شما همکاری نمیکنه ... یعنی هیشکی حتی عزیزانتون حق پیگیری شما رو نداره ...

در یوهاتسو شما به زندگی خودتون تو یه شهر دیگه با هویت جدید و کاملن سری بدون اینکه نگران این باشید که کسی پیداتون کنه زندگی میکنید ..

بدون هیچ رد و اثری ...و اینون کمپانی بهتون تضمین میکنه که شما با هویت ، کار ،خونواده قبلی هیچ ارتباطی نخواهید داشت .. در واقع شما با هویت جدید و

کاملن آزاد و راحت زندگی میکنید ...

فرهنگی که گم شدن و دود شدن و به هوا رفتن و حق شما میدونه ...

واسه همینه که ژاپن شده ژاپن به نظرم ....

بلژیک به نظرم تنها کشوریه که  " اوتانازی " توش قانونیه ... یعنی کسی که خسته س  و دیگه انگیزه ای برای زندگی نداره به راحتی میره بیمارستان مخصوص " اوتانازی " و اونجا با تزریق دارو بدون

درد  میکشنش .. کسایی که جرات خودکشی ندارن .. بیماران نا علاج که دیگه از درد و دارو خسته شدن .. بی خانمانها و معتادایی که واقعا دیگه زندگی براشون سخت میشه میرن اونجا ...

تو  "یوهاتسو " نمیدونم چه طوری طرف گم و گور میکنن که هیچ اثری ازش نمیمونه ولی " اوتانازی "  یه مرگ خود خواسته اس که دیگه منتظر نمیمونی بمیری ... و به استقبالش میری ..

به نظرم هر دوتاش محاسنی داره ... گاهی زندگی واقعا واقعاد چندش آور و سخت میشه .. مثلن یه بیماری که سالهاست تو بدترین شرایط جسمی و روحی داره هم خودش زجر میکشه هم اطرافیانش

برای چی باید درد و تحمل کنه؟ ... نمیدونم ..

. فقط از خدا میخوام که هیچ کس تو شرایطی قرار نده که این دو کلمه به ذهنش بیاد ...

الهی آمین

 

لی لی


  
  

ببار چشم من ببین چه سیرم ازت
ببین چه روزی ازم سیاه کردی فقط
تو اون شب بن بست که بغض کرد و شکست
شبی که ساکشو بست نگاه کردی فقط


گذاشتی راحت ازت جدا شه  دلم
بسوز خوبه بسوز کمت نباشه دلم
ببار این تازه روزای خوب توئه
شبی که میبینی دم غروب توئه


از اون خزون چه خبر از آسمون چه خبر
از اون دو تا چشم پر از جنون چه خبر؟


همون که تنها موند همون که تنها رفت
همون که عمرتو برد ازاون ازاون چه خبر
تموم دیگه تموم کدوم عشق کدوم
که عشق عمر منو حروم کرد حروم


که پیر کرد منو اسیر کرد منو
که پیش چشم خودم شکار شد آهوم
شکار شد آهوم …


ببار چشم من ببین چه سیرم ازت
ببین چه روزی ازم سیاه کردی فقط
تو اون شب بن بست که بغض کرد و شکست
شبی که ساکشو بست نگاه کردی فقط

?????

رهایم کن محسن چاوشی

............................................................................

 غ .  ن : چاووشی باز با این شعر و ملودی و آهنگ قشنگ آتیش میزنه به دل آدم وقتی ام  که رو سریال رهایم کن باشه که دیگه واویلاست


 


  
  

هنوزم چشمای تو؛ مثل شبای پرستاره س
هنوزم دیدن تو؛ برام مثل عمر دوباره اس


هنوزم وقتی میخندی؛ دلم از شادی میلرزه

هنوزم با تو نشستن؛ به همه دنیا میارزه !


اما افسوس تورو خواستن دیگه دیره… دیگه دیره…
اما افسوس که نخواستن؛ دلم آروم نمیگیره!


تا گلی از سر ایوونِ تو، پژمرد و فرو ریخت

شبنمی غمزده از گوشه ی چشمانِ من آویخت…


دوری بین من و تو؛ دوری باغ و تماشاست
دوری بین من و تو؛ دوری ماهی و دریاست!


اما افسوس تورو خواستن دیگه دیره… دیگه دیره…
اما افسوس که نخواستن؛ دلم آروم نمیگیره!


آهنگ زیبای هنوزم چشمای تو

 

از مرحوم  تورج شعبانخانی

 

 


  
  

گاهی وقتاست که آدم از اطرافیانش هیچی نمیخواد ... نه بوس .. نه بغل ..  نه همدردی .. بدون کلیشه های رایج و حرفهای صد من یه غاز ..

کاش آدم کسی رو داشته باشه که در اوج ناراحتی و  افسوس و غم و هزار کوفت و زهر مار دیگه .. بهش زنگ بزنه .. با اولین سلامت  ..  بدون هیچ حرفی بفهمه امروز مودت چیه ؟؟

بشه رفت کنارش نشست هیچ نپرسه .. فقط دو  تا چایی بریزه  .. تو چشات نگاه کنه .. و بگه بیا بشین اینجا.. کنارم .. بهم تکیه بده ... بیا با هم غصه بخوریم ...

نگه گریه نکن ..  نگه دنیا همینه ... نگه حالا دیگه پیش اومده ولش کن ... نگه دنیا دو روزه هیچی ارزش غم خوردن نداره ... اینا رو نگه ... کلیشه تحویل نده ..

تو دنیا فقط خنده قشنگ نیست .. گل قشنگ نیست .. پرنده و آب قشنگ نیست .. بوی گردن نوزاد قشنگ نیست ... گاهی هیچ کدوم ایناحال آدمو خوب  نمیکنه ..

آدم یعنی آه و دم ... کسی باید باشد که از صدای نفسات خس خس سینه پر از دردت بفهمتت .. از صدای آه کشیدنت غماتو ترجمه کنه ...  هیچی نگه ... کسی که بتونی هر چی تو دلته بهش

بگی و نترسی از اینکه تو آینده ممکنه اینا رو به کسی بگه .. نترسی از اینکه از بالا به پایین نگات کنه ... نترسی از اینکه حتی تو ذهنش تحقیرت کنه ... نترسی ازش ..

آدم امنی که وقتی کنارشی خوده خوده خودتی .. بی واهمه دیروز  و امروز و فردا ... ایکاش  همه داشته باشن یه همچین کسی رو ...

چند وقت پیش خوندم یه آقایی تو ژاپن است که  کارش همینه ..  یه آغوش امن و یه گوش شنوا ... در قبال گرفتن مبلغی وقتی خیلی خیلی غمگینی و کسی رو نداری که باهاش درد و دل کنی

بهش زنگ میزنی تو کافه رستوران جنگل دریا هر جایی که تو بگی میاد ... و چند ساعتی کنارته .. بی قضاوت .. بی سابقه ذهنی .. بی آنکه راهکاری بهت بده فقط بهت گوش میکنه .. بغلت میکنه ..

 .. میتونی تو بغلش گریه کنی ...میتونی به سینه هاش بکوبی ... تو بغلش زار بزنی ...از دردات بگی ... ولی ..اونجا ژاپنه ... و اینجا  ایرانه ...متاسفانه ..

کاش یکی بود که میگفت عزیزم بیا امروز با هم غم بخوریم ... یا یه کافه ای بود به اسم .. کافه غصه خوردن ..  هیچی سرو نمیکرد .. اونایی که غمگین و ناراحتن از زمین و شاکی ان .. یه ساعت برن

بشینن و با هم دردو دل کنن و گریه کنن و  یه " سالن داد زدنم " داشته باشه که ضد صوت باشه و  صداتو کسی نشنوه و بتونی انقد داد بزنی که صدات بگیره که تارهای صوتی ات زخمی بشه ...

وقتی میای بیرون ... بتونی بگی آخیش ... یه آخیش اساسی ...

یه مدتیه یه سریال خیلی خیلی قشنگ اومده به اسم " رهایم کن " یه سریال محشر ایرانی با تم قدیمی دهه چهلی یه آهنگ تیتراژ پایانی داره با صدای

مرحوم تورج شعبانخانی که پنجاه سال پیش خونده ... وقتی میخونه " هنوزم چشمای تو مثل شبای پر ستاره س ... روحتو سوراخ میکنه و قلبتو با دو دست

آهنی فشار میده ... انگار پرت میشی به پنجاه سال پیش ... حتما ببینینش ..حتما ..

خب نیم قرن از عمرمون  گذشته نیم قرن پر از اندوه و درد و استرس و نداری و والدین ناآگاه .. یه زندگی مارپله ای که ماراش از پله هاش خیلی خیلی بیشتر بود .. هی یه قدم رفتیم جلو و یه اژدها نیشمون زد و افتادیم پایین و تو قعر .. ولی پر رو  دوباره بلند شدیم ... کمربندو محکم تر بستیم و دوباره و دوباره ها ..

به خاطر داشتن حداقل ها ی یه زندگی خیلی خیلی عادی که تو هر کشور ی جزوِ بدیهیات بوده جنگیدیم .. زخمی شدیم ... کسی رو نداشتیم که حتی

زخمامونو ببنده ..خودمون زخمامونو بانداژ کردیم .. وقتی سرما خوردیم کسی نبود یه پیاله سوپ و یه قرص بده دستمون ..خودمون با حال نزار پاشدیم و واسه

خوده مریضمون سوپ درست کردیم .. .. ودر این گیر و دار تازه  زخمای اطرافیانمونم بستیم .. وقتی مریض شدن واسشون سوپ پختیم .. تیمارشون کردیم ..

و آخر قصه ام ...... و آخر قصه آدم بده داستان بودیم ...  کار دنیاست دیگه .. چه میشه کرد ... دیگه عادت کردیم ....به اینکه بی مزد و مواجب سرویس بدیم

تو لحظات خییلی خیلی سخت تنهایی تصمیم گرفتیم چون هیچ مشاوری نداشتیم هیشکی که بتونیم روش حساب کنیم .. تو بزنگاههای طاقت فرسا یه

تنه جور عالم و آدم و کشیدیم .. و گاهی با یه تصمیم اشتباه دوباره ماره نیشمون زد و افتادیم تو چاه اون پایین پایینا ...  ولی از رو نرفتیم ...

هیچ وقت از رو نمیریم ... ما جنگندیم ..  میجنگیم و تا آخرین نفس  خواهیم جنگید ..

تا حقمونه از این جغرافیای مزخرف بگیریم ...

 

لی لی




  
  
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >