سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رحمت خدا، حاملان قرآن را فرا گرفته استو آنان به نور خداوند ـ عزّوجلّ ـ پوشیده شده اند. ای حاملان قرآن ! با بزرگداشتِ کتابش با خدا دوستی کنید، تا شما را بیشتردوست بدارد و شما را محبوب خلقش گرداند. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :45
بازدید دیروز :370
کل بازدید :798177
تعداد کل یاداشته ها : 6096
103/2/19
3:9 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17]
لوگوی دوستان
 

لطفا ...

انقدر شلوغش نکنید ..

انقدر در ذهن مردم از عشق و عاشقی بهشت واهی نسازید ..

این عشق لعنتی کجایش قشنگ است ؟؟

همه مان تجربه اش کرده ایم ...

بعضیهایمان چند بار .. وبعضی هایمان هم همان یک بار ...

من و شما خوب میدانیم چه حال و هوای مزخرف و حقیرانه ای دارد ..

اینکه مچاله میشوی و زیر پا لهت میکنند کجایش قشنگ است ؟؟؟

به این بیچاره هایی که هنوز اول راهند چه بهشتی را وعده میدهید ؟؟؟

جان عزیزتان انقدرخودتان را شرمنده ی این و آن نکنید ..

اصلا شاید یک بنده خدایی حرف شما را باور کرد و به امید بهشتی  که نیست درچاه بی رحم عشق افتاد ...

جواب غرورش را شما میدهید ؟ دست بردارید ...

کم تظاهر کنید ...

کم خودتان و این و آن را گول بزنید ..

این عشقی که ما دیدیم ..هیچ جایش قشنگ نیست ..

این برزخ لعنتی حز عذاب و بیچارگی  چیزی ندارد ..

اینقدر تعریف و تمجیدهای صد من یک غاز بارش نکنید ..

کسی نداند باور میکند خب ..

کافی است دیگر

شما را به خدا ... بس کنید ...

نرگس صرافیان طوفان


  
  

چشمان مظلوم و معصومت را باز کرده ای و بدون اینکه قادر به حرکت گردنت باشی به اطراف مینگری چشمانی که پر از اشگ است .. نمیدانم مرا می بینی یا نه .. گفتم اگر مرا میبینی پلکت را تکان بده ولی ...

ایکاش اکنون که در این وضعیت هستی .. حداقل چشمانت نمیدید .. حداقل درخواب بودی .. خوابی عمیق ..

نمیدانم به خاطر باز کردن چشمانت شکر کنم .. یا نه .. نمیدانم تا کی در این وضعیت خواهی بود و فقط نگاه خواهی کرد فقط نگاه ...  صورت ورم کرده ات  و این نگاه معصومت آتش به جان خسته ام میزند ... دستان ورم کرده ات را در دست گرفتم  ..

صدایت کردم در گوشت نجوا کردم موهای پریشانت کنار گردنت ..برهنه روی تخت خوابیده ای با روسری صورتی که روی سرت گره خورده ..

نگاهت پر از درد ، پراز اندوه ، پراز گلایه ، پراز دلتنگی .. و آغشته با رنج  و عذاب قلبم را سوراخ کرده .. چه بگویم از نگاهت که میتوان هزاران

کتاب از آن نوشت ... عزیزم نمیدانم تا کی در این حال خواهی بود؟  ... شلنگهایی که از دماغ ودهنت راهی کالبد خسته ات شده اند ..

سرمهای که به دستانت وصلند .. تخت سفت و سختی که ترا در بر گرفته .. پرستاران سرد و بیروحی که انقدر این صحنه ها را دیده اند

کاملا عادی و یخ برخورد میکنند گویا هیچ اتفاقی نیفتاده ...گویا این ها که روی این تخت افتاده اند عزیز کسی نیستند ...

این بیمارستان لعنتی .. این تخت های سرد .. ایکاش حداقل خوابیده بودی و نمیدیدی کسانی را که میایند و میروند عزیزانت که نمیتوانند

هیچ کاری برایت بکنند ... چند دقیقه ای که کنار تختت ایستادم و این همه مظلومت و معصومیت و درد را نظاره گر بودم  برایم سالیانی طولانی

گذشت .. گیجم ، منگم  .. روی این تخت .. دومین پنچ شنبه و جمعه هم گذشته و هنوز .. سطح هوشیاریت از 5 بالاتر نرفته ...

نمیدانم ...کلمه ای نمیابم برای توصیف درد هایت .. کلمه ای نمی یابم برای حتی دعا کردن و التماس و زاری نزد خداوند .. چه بگویم به خدا

چه بخواهم از او که ترا میبیند روی آن تخت لعنتی؟؟ .. جه بگویم که او نداند از تو ؟ .. چه بخواهم که او نخواهد برای تو ؟؟

او که مهربانترین است ؟؟؟

در گوشت گفتم :  عزیزم گلدانهایت خشک شده اند هیچ کس حوصله آب دادن به آنها را ندارد .. نمیایی؟ .. ... صدایشان را نمیشنوی ؟؟؟

برای عزیز  روی تخت ما دعا کنید ..لطفا لطفا لطفا ...


  
  

غرور "
یک حرکتِ فوقِ بی رحمانست؛
که یک فرد میتواند در برابر ابرازِ عشق و علاقه ی دیگری نشان دهد...
اصلا غرور " یک جور قاتلِ روان پریش است
از آن نوع قاتل ها که اولش
آدم را تا جا دارد زجر میدهد
و صبر میکند و با وقاحت ،
جان دادن طرف را تماشا میکند...!
هر بار که جواب ابرازِ محبت هایت را با یخبندانِ غرور پاسخ گرفتی
چمدانت را ببند و برای همیشه برو...
چرا که غرور شکلِ دیگر نخواستن است،
و ماندنت جز هر ثانیه مُردن
تو را به هیچ چیز نمیرساند...!

ناشناس

.........................................

 


  
  

دیگران را ببخش آنهایی که تو بدی کرده اند

حتی وقتی متاسف نیستند ..

حتی وقت نمی فهمند که با تو جه کرده اند

بگذار حق با آنها باشد ...

اگر این چیزیست که به آن نیازمندند

برایشان مهر بفرست ...

خودت را به کوته فکری آنان گره نزن

این سلامت روانت را از تو میگیرد ...

از هر چیزی و هرکسی که

از شادیت  میکاهد

دوری کن ...

زندگی بسیار کوتاهتر از آن است

که با ااحمق ها سر وکله بزنید ...

................................................


  
  

چهره ی زنها آینه ی تمام قدد مرد زندگیشان  است

یک زن هر دوستت دارمی که نمیشود

یک خط کوچک میشود زیر چشمانش ..

و هر قدر معشوقه اش دل آزرده ترش میکند

پرنده های آسمان پیشانی اش

بیشتر و بیشتر میشود ..

زنهایی که در اوج میانسالی

هنوز هم زیبایند

 زاده ی دست مردان ماهر صورتگراند

که بهترین اثر هنری عمرشان را

با عشق آفریده اند

و بالعکس ..

زنهایی که زیبایی اشان

در اوج جوانی یکباره ناپدید میشود

یک اثر هنری ناکام زاده دست مردان ناشی صورت گری اند

که عشق را فقط در ابعاد یک تخت جستجو میکنند ...

همه ی زنها زیبا متولد  میشود

اما همه ی آنها زیبا نمی میرند ..

باور کن عشق برای زن همان  

اکسیر جوانی است ...

.......................................

 


  
  
<   <<   6   7   8   9   10      >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ کجای مسیر باد ایستاده ای عزیز که بوی مهربانیت می آید.
+ در این هنگامه شب, با خود میاندیشم . در آن گوشه غمین شهر عزیز دلخسته ام, در آغوش کدامین راهزن غریبه اسراف میشوی در حالیکه من در این گوشه غمگین تر شهر , به ذره ذره ات محتاجم ...