نمی فهمی
نمی فهمی
من تا کجا غمگینم .
هیچ کس نمیفهمد آدم تا کجای اش غمگین است
آدم پیت حلبی که نیست
خطی بکشد
روی دنده ی سومش
و بگوید :
تا اینجا
((رویا شاه حسین زاده))
.. ما گریه هایمان را
پیش از لیوان ها
سر سفره چیدیم.
غمگین بودیم و غم
پیش از نان از گلویمان پایین رفت
هر کس
سهمی از جهان دارد
و سهم ما
این نبود!
((رویا شاه حسین زاده))
در منی و این همه ز من جدا ؟
با منی و دیده ات به سوی غیر
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غیر
غرق غم دلم به سینه می تپد
با تو بی قرار و بی تو بی قرار
وای از آن دمی که بی خبر زمن
برکشی تو رخت خویش از این دیار
سایه توام به هر کجا روی
سر نهاده ام به زیر پای تو
چون تو در جهان نجسته ام هنوز
تا که برگزینمش به جای تو
شادی و غم منی به حیرتم
خواهم از تو .. درتو آورم پناه
موج وحشتم که بی خبر ز خویش
گشته ام اسیر جذبه های ماه
گفتی از تو بگسلم .. دریغ و درد
رشته وفا مگر گسستنی است ؟
بگسلم ز خویش و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شکستنی است ؟
دیدمت شبی به خوا ب و سرخوشم
وه .. مگر به خوابها ببینمت ..
غنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم و ز شاخه ها بچینمت ..
شعله میکشد به ظلمت شبم
آتش کبود دیدگان تو
ره مبند ... بلکه ره برم به شوق
در سراچه غم نهان تو ...
فروغ فرخزاد
خاطره ها
نه میکشند ، نه زنده میکنند
آنها مانند یک بمب ساعتی
در لحظه ی تصور یک حال خوب
غافلگیرت میکنند ..
فرقش در این است ..
در لحظه ، تکه تکه میشوی
لحظه ای بعد بلند میشوی
تکه هایت را جمع میکنی
و دوباره ادامه میدهی ...
....................................................................
به یاد داشته باش
قدرتمند تر از عشق
احساس مسئولیت است
آنکه در قبال تو احساس مسئولیت میکند
فراتر از عشق دوستت دارد
....................................
مـطـمئـنـم گـفـتـه بــودے بــا تــوام تا روز مرگ
مــن فـقـط شک می کـنـم گاهی مـبـادا مـرده ام ...
...............................................
راه بدی را انتخاب کرده بودم برای نگه داشتنت
صداقت؛
مهربانی؛
زیاد به “تو” توجه داشتن؛
و خیلی حماقت های دیگر...
این روزها، هرچه خائن تر باشی،
دوست داشتنی تری..
................................................