به پشت سر نگاه نکن دلت میگیره همسفر /خاطره های خوبتو بردار و با خودت ببر
… بردار و با خودت ببر …
بذار فراموشم بشه کی خونمو آتیش زده / تو هم بیا و مثل من به روت نیار حالت بده
… به روت نیار حالت بده …
به روت نیار که تو دلت امیدتو آتیش زدن / به روت نیار کیا خوبن به روت نیار کیا بدن
یه کوچ اجباری ببین زخماتو یادش نمیره / جسمتو میبخشه بهت روحتو اما میگیره
تو هم بیا و مثل من به روت نیار حالت بده / بذار فراموشم بشه کی خونمو آتیش زده
… کی خونمو آتیش زده …
به پشت سر نگاه نکن هیچی نمونده از قدیم / کوبه رو محکم تر نزن ما اشتباهی در زدیم
… ما اشتباهی در زدیم …
تو هم بیا و مثل من به روت نیار حالت بده / بذار فراموشم بشه کی خونمو آتیش زده
… کی خونمو آتیش زده …
با هر مرور خاطره با اشکای گونه نشین / ببین تو آغوش جهان نه جا داریم نه سرزمین
ادامه ی قصه مونو به بغض صد ساله ببخش / به برگی از تاریخ ما افتادن از عرش به فرش
… افتادن از عرش به فرش …
تو هم بیا و مثل من به روت نیار حالت بده / بذار فراموشم بشه کی خونمو آتیش زده
… کی خونمو آتیش زده …
به پشت سر نگاه نکن …
.....................................................
پ . ن : متن جدیدترین آهنگ گوگوش به نام حریق ... که واقعا حریق به معنای واقعی کلمه اس .. با همخوانی بینظیر شماعی زاده که روحتو آتیش میزنه .. دیشب تو اینیستا پیداش کردم .. بی نظیره .. از گوگل سرچ کنی میاره ..
تا دیدار تو
یک شیشه فاصله است و من
مثل ماهی..
میانِ تُنگ ...
و تُنگ
میان دریا...
آه، اگر بشکند این دیوار شیشهای
..............................................
بر دورترین شاخه
ممنوع ترین میوه ای
برای من ...
آه!
اگر برسد دستم
اگر بچینمت
زمین ،
خواهد مُرد
از حسرت!
رضا کاظمی
..................................................................
ما هیچوقت بههم نمیرسیم
همیشه سوزنبانی هست
که به وقتِ رسیدنمان
خطها را عوض کند...
............................................
بهوقتِ تنهایی:
مَرد، زیرِ باران سیگار میکشد
زن، پشتِ پنجره.
اما، نه بارانْ مهم است،
نه مرد، نه پنجره، نه زن.
مهمْ
تنهایی است، که دود میشود
رضا کاظمی
صبور
مانند درختی که در آتش میسوزد
و توان گریختن ندارد!
حیرت زده مانند گوزنی که
شاخ های بلندش
در شاخه گرفتارش کرده اند...!
همه, این روزها
این چنینم!
شمس لنگرودی
پرنده بود زن
لَختی به شانهی مرد نشست
آوازی خواند.
پرید.
رفت.
و مرد،
گرامافونی که سوزنَش یکعمر
روی آواز پرنده
گیر کرد،
ماند!
رضا کاظمی
...........................................