به ساز من که میرقصی
قیامت میکنی به به
چه طوفانی به پا کردی
قلم شاید تو هم مستی ؟
زمین مست و زمان مست و
مخاطب مست شعرم شد
بنازم دلبریهایت ..
قلم ، الحق که تردستی ...
سیمین بهبهانی
.........................................
بی تو ...
هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل
زلزله هاست ...
فاضل نظری
..............................................
هرگز اظهار بدبختی کسی را فورا باور نکنید
خیلی ساده از او بپرسید
شبها را میتواند بخوابد یا نه
اگر پاسخش مثبت بود ..
بدانید که همه چیز روبراه است
همین کافیست ..
سلین
............................................
آذر ...
بیشتر به تو زنگ میزنم
منتظرم ...
از سردی هوا صدایم بگیرد
تو دیگر صدایم را نشناسی
راحت بگویم ..
چقدر دلم برایت تنگ شده است
دیگر نمیخواهم آشنای تو باشم
غریبه ها همیشه عزیزترند ؟؟؟؟
فرید صارمی
.............................................
درختها میمیرند ...
عده ای عصا میشوند و دستی را میگیرند
عده ای تبر میشوند بر نسل خویش
عده ای چوب کبریت میشوند
برای سوزاندن تبار خود ... یا دیگری
و عده ای قلم و تخته سیاه میشوند
برای تعلیم اندیشه ها ...
و عده ای پنجره میشوند..
برای نور و روشنایی و امید ..
پرویز پرستویی
.....................................
زن و مرد به یکدیگر که علاقه مند میشوند
اشغالگری هم شروع میشود
همه اش در پی تصرف همند
و به آزادی هم لطمه میزنند
مالکیت شروع میشود
و آرام ، آرام
خصوصیات یک مالک را هم پیدا میکنند
میشوند به پای هم
و دیگر هیچ ...
فریبا وفی
...............................................
بعضی از آدما مثل دندون عقلن
شاید با حذفشون یک دفعه درد زیادی را تحمل کنی
اما باید حذفشون کنی و ازشون بگذری
تا مجبور نباشی مدام یه درد
تدریجی رو تحمل کنی ...
......................................................