سوزِ دلی دارم که می گیرد قرارت را
شاید به این پاییز بسپاری بهارت را
بوی تو در پیراهنم جا مانده می ترسم
یک هرزه باد از من بگیرد یادگارت را
آیینه، شد صد تکه اما باز هر تکه
از یک دریچه رنگ زد نقش و نگارت را
مجنون تر از بیدند و می لرزند بی لیلا
بر شانه ها بگذار چشمِ اشکبارت را
این افتخار است ای پلنگ ماده! بی خود نیست
روی بلندی می بری نعش شکارت را
هرجا که بنشینی نسیمی نامه بر دارم
اندازه ى یک غصه خالی کن کنارت را
جا می گذاری مادیان ها را و می تازی
گاهی فقط از دورها خط غبارت را ….
تو تشنه ی خونی، گلویم تشنه ی زخم است
پایان دهیم این بار؛ من حرفم، تو کارت را
مهدى فرجى
مدنهاست تصمیم گرفته ام هر گاه از کسی میرنجم
یا دلم را میشکند به یاد روزی باشم که ممکن است هرگر در زندگیم نباشد
آن روز را مرور میکنم .. آنقدر که نبودنش را باور میکنم بعد در ذهنم برایش غمگین میشوم
و شاید یک عزاداری ذهنی و بعد آرزو میکنم کاش بود و از او میگذشتم بعد به خودم میگویم
حالا که هست
پس ببخش و فراموش کن ...
از بخششم شاد میشوم و از بودن او شادتر ...
به همین راحتی ...
این فرمول جدید آرامش من است ...
...................................................
زنها را از رقصیدن منع کردند
از آواز خواندن
از عاشقی کردن
بوسیدن
خندیدن
زنها در پیله های خود فرو رفتند
و از تنهایی بسیار شاعر شدند
و در شعرهایشان وحشیانه رقصیدند
آواز خواندند
عشق ورزیدند
بوسیدند
اما خنده ... نه
فقط گریستند ....
سیمین بهبهانی
آدمهای صبور یه خصوصیت عجیب دارند
....
بی نهایت لبخند میزنند
این لبخند شاید در نگاه اول حس گذشت بدهد
اینکه " هر زخمی " زدی هر چیزی که گفتی فدای سرت ...
من فراموش میکنم ..
ولی آدمهای صبور ، هیچوقت هیچ چیز را فراموش نمیکنند
زخمها را میشمارند ..
حرفها را مرور میکنند
و همچنان لبخند میزنند ..
یک روز که صبوری دیگر جواب نداد ..
با همان لبخند
در یک چشم به هم زدن برای همیشه
فراموشت میکنند
انگار که هیچوقت در زندگیشان نبوده ای
به یاد داشته باش ...
وقتی هر بلای خواستید
سرش آوردید و دوباره ...
آدمهای صبور تا یک جایی میگویند
فدای سرت
بعدش ...
حسین حائریان
................................................................
دیگران را ببخشید
تهمت ها ، خیانت و بی ادبی ها
نشانه عدم بلوغ
روحی انسانهاست
شما انسان رسیده باشید
با سبکبالی
و بدون قضاوت یا سرزنش
و بدون ناراحتی
از کنار این ها رد شوید
و گذشت کنید ...
نه به خاطر آنها
به خاطر آرامش خودتان ...
.....................................................
زن که باشی
مهریه ات آب هم که باشد
قاضی جیره بندی اش میکند
آنچه نقد است جان توست
بانو
که قسط بندی نمیشود
پس بدان برای چه کسانی
جانت را میگذاری ...
..................................................................
اگر پشت سر یک زن بد شنیدید
بدانید دو حالت دارد
اگر گوینده مرد است ..
بی شک توانایی به دست آوردن او را نداشته است ..
اگر گوینده یک زن است
بدانید توانایی رقابت با او را نداشته است ...
.............................................................................
آنگاه که مردی به زبان نمیاورد
زنی را دوست دارد
همه چیز را از دست میدهد
حتی آن زن را ...
و آنگاه که زنی به زبان میاورد
مردی را دوست دارد
همه چیز را از دست میدهد
حتی آن مرد را ..
در عشق
سکوت
جنایت مرد است
و حرف زدن
جنایت زن ....
شهرزاد الخلیخ
...............................................