سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهترین دستیار دانش بردباری است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1656
بازدید دیروز :67
کل بازدید :835282
تعداد کل یاداشته ها : 6111
103/9/22
6:36 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17] دی 2[5] خرداد 3[10]
لوگوی دوستان
 

شاید تو اولین عشق او نباشی،

همچنانکه شاید آخرین عشق او.

اما آیا مهم است؟ وقتی که می‌دانی اکنون تو را دوست دارد؟

بله! او کامل نیست.

همچنانکه تو هم کامل نیستی.

همچنانکه تو و او هم کنار هم، هرگز کامل نخواهید بود.

همچنانکه هیچکس و هیچ چیز در هیچ جا و هیچ زمانی، کامل نبوده است.

اما، اگر در تلخی لحظه‌ها، می‌تواند شیرینی لبخند را بر لبانت پدیدار کند،

یا تو را به مرور دوباره شادی‌ها و زیبایی‌ها، دعوت کند،

چرا او را دوست نداشته باشی؟

کنارش باش و هر چه می‌توانی نثارش کن.

شاید تمام احساسش مال تو نیست،

شاید تمام لحظه‌‌های روز به فکرت نیست،

اما یادت باشد که او، بخشی از وجودش را در اختیار تو قرار داده است،

که می‌داند در شکستن آن، بسیار توانمندی:

او قلبش را به تو داده است.

پس مراقب باش تا به او آسیبی نزنی.

تلاش نکن تغییرش دهی، یا تحلیلش کنی

یا بیش از آنکه می‌تواند در اختیار تو قرار دهد،‌ از او انتظار داشته باشی

دوستی و رابطه، می‌تواند دشوار نباشد.

کافی است

وقتی تو را خوشحال می‌کند، لبخند بزنی

وقتی تو را ناراحت می‌کند، به او بگویی

و وقتی که پیش تو نیست، دلتنگش باشی…

رابطه، قرار است به ما بیاموزد که هیچکس کامل نیست و قرار نیست باشد.

باب مارلی


  
  

لطفا کرم ضد آفتاب بمالید!
اگر میخواستم برای آینده شما فقط یک نصیحت بکنم، مالیدن کرم ضد آفتاب را توصیه میکردم. آثار مفید و دراز مدت کرم ضد آفتاب توسط دانشمندان ثابت شده است، در حالی که سایر نصایحی که من امروز مطرح می‌کنم، هیچ پایه و اساس قابل اعتمادی جز تجربه های پر پیچ و خم زندگی شخصی‌ام ندارند. اما به هر حال، نصایحم را خدمت‌تان عرض میکنم:

قدر نیرو و زیبایی جوانیتان را بدانید، البته اگر هم ندانستید، مهم نیست!
به هر حال، روزی قدر نیرو و زیبایی جوانی تان را خواهید دانست. زمانی که طراوت آن رو به افول بگذارد.
اما باور کنید که بیست سال دیگر، به عکسهای جوانی خودتان نگاه خواهید کرد و به یاد می آورید چه امکاناتی در اختیارتان بوده و چقدر فوق العاده بوده اید.
می‌بینید آن طور که تصور می کردید چاق نبوده‌اید.
می‌فهمید که خیلی چیز‌ها در بهترین شرایط بوده است تا شما احساس خوب داشته باشید.

نگران آینده نباشید. اگر هم دلتان میخواهد نگران باشید.

فقط این را بدانید که نگرانی همان اندازه مؤثر است که جویدن آدامس بادکنکی در حل یک مساله ی ریاضی.
مشکلات اساسی زندگی شما بی‌تردید چیزهایی خواهند بود که هرگز به ذهنتان خطور نکرده اند: از همان نوع مشکلاتی که یک روز سه شنبه، ساعت چهار عصر وقتی هیچ کار دیگری برای انجام ندارید، ناگهان به سراغ شما می‌آیند و تمام ذهن و روح شما را می‌گیرند.

هر روز کاری انجام دهید که شما را بترساند!

با دل دیگران بی رحم نباشید و با کسانی که با دل شما بی رحم بوده اند، سر نکنید.

عمرتان را با حسادت تلف نکنید.
گاهی شما جلو هستید و گاهی عقب.
مسابقه طولانی است و سر انجام، خودتان هستید که با خودتان مسابقه میدهید.

تعریف‌هایی را که از شما می‌کنند، به خاطر بسپارید. ناسزا ها و توهین‌ها را فراموش کنید.
البته اگر واقعاً میشد آنها فراموش کرد، راهش را به من هم نشان بدهید.

نامه های عاشقانه ی قدیمی را حفظ کنید.
صورت حسابهای بانکی و قبضها و … را دور بیاندازید.

اگر نمی دانید می خواهید با زندگیتان چه بکنید، احساس گناه نکنید.
جالبترین افرادی را که در زندگی ام شناخته ام در 22 سالگی نمی دانستند می خواهند با زندگیشان چه کنند.
برخی از جالبترین چهل ساله هایی هم که می شناسم هنوز نمیدانند.

تا میتوانید کلسیم بخورید.
با زانوهایتان مهربان باشید.
وقتی قدرت زانوهای خود را از دست دادید کمبودشان را به شدت حس خواهید کرد.

ممکن است صاحب فرزند شوید، ممکن است نشوید.
ممکن است در چهل سالگی طلاق بگیرید، احتمال هم دارد که در هفتاد و پنجمین سالگرد ازدواجتان کمی هر برقصید.
هرچه می کنید، نه زیاد به خودتان بگیرید، نه زیاد خودتان را سرزنش کنید.
به هر حال، تصادف و احتمال،‌ نیمی از تصمیم‌های ما را شکل می‌دهند.

از بدن خود لذت ببرید. هر جور که میتوانید از آن استفاده کنید. حس بد به آن نداشته باشید و به حس بد دیگران به آن هم کاری نداشته باشید. مهم‌ترین ابزاری که در زندگی دارید بدنتان است.

 برقصید. حتی اگر جایی پیدا نکردید و مجبور شدید در اتاق خودتان برقصید.

نقشه‌ها و تابلو‌های جهت را بخوانید، حتی اگر نمی‌خواهید آنها را جدی بگیرید.

از خواندن مجلات زیبایی پرهیز کنید.

تنها خاصیت آنها این است که بشما بقبولانند که زشتید.

پدر و مادرتان را بشناسید و دوست بدارید. نمی‌دانید که تا کی با شما هستند.

با خواهران و برادران خود مهربان باشید.
آنها بهترین رابط شما با گذشته هستند و به گمان قوی تنها کسانی هستند که بیش از هر کس دیگر در آینده از شما مراقبت خواهند کرد.

به یاد داشته باشید که دوستان می آیند و می روند، ولی آن تک و توک دوستان نزدیک ارزشمندتان را به هر قیمتی حفظ کنید.

سفر کنید.

برخی حقایق انکارناپذیر را بپذیرید:
قیمتها صعود می کنند، سیاستمداران کلک میزنند، شما هم پیر میشوید.
و آنگاه که شدید، در تخیلتان به یاد می آورید که وقتی جوان بودید قیمتها مناسب بودند، سیاستمداران شریف بودند، و بچه ها به بزرگترهایشان احترام میگذاشتند.

به بزرگترها احترام بگذارید.
توقع نداشته باشید که کس دیگری از شما حمایت مالی کند.
ممکن است حساب پس اندازی داشته باشید.
شاید هم همسر ثروتمندی نصیبتان شده باشد.
ولی هیچگاه نمی توانید پیش بینی کنید که کدامیک زودتر از دست می‌روند!

خیلی با موهایتان ور نروید وگرنه وقتی چهل سالتان بشود، شبیه موهای هشتاد و پنج ساله ها میشود.

نخ دندان به کار ببرید.

دقت کنید که توصیه‌های چه کسانی را جدی می‌گیرید. اما اما به هر حال، توصیه‌کنندگان را تحمل کنید. نصیحت گونه‌ی دیگری از غم غربت است. کسی که نصیحت می‌کند، گذشته‌ها را از میان تل زباله ها بازیافت می‌کند. گردگیری می‌کند. روی زشتی ها و کاستی هایش رنگ جدیدی می‌زند و آن را به قیمتی بالاتر از ارزش واقعی‌اش می‌فروشد.

اما با همه‌ی نصیحت‌هایی که من کردم، لطفاً به من در مورد ماجرای کرم ضد آفتاب، اعتماد کنید!

                                                                                                                              lمری اشمیش


  
  

هر نوعی از عشق، به معنای آسیب پذیر شدن است.
همین که عاشق چیزی یا کسی شدی، قلبت را باید برای شکستن آماده کنی.

اگر می‌خواهی مراقب قلبت باشی، آن را به هیچکس نبخش. حتی یک حیوان.
آن را در بسته‌ی زیبایی از شادی‌های کوچک و شیک، بسته بندی کن و به کناری بگذار.

آن را در گاوصندوق خودخواهی حفظ کن. جایی که مطمئناً هرگز نخواهد شکست.
اما به خاطر داشته باش که آنجا در تاریکی امنیت، بدون حرکت و بدون هوا، تغییر جنس خواهد داد.

قلبت همزمان شکست‌ناپذیر و نفوذناپذیر خواهد شد.
چون از جنس سنگ شده است.


عشق، یعنی آسیب پذیر بودن.
و انتخاب با توست…


  
  
?

 فقط یک بار در زندگی روی میدهد

عمیقاً باور دارم که فقط یک بار در زندگی روی می‌دهد.

کسی را پیدا می‌کنی که دنیا را برایت کاملاً دگرگون می‌کند.

چیزهایی را به او می‌گویی که به هیچکس نگفته‌ای و او هم همه آنها را می‌فهمد و هر لحظه احساس می‌کنی که منتظر است تا بیشتر بفهمد و بشنود.

آرزوهایی را که باور داری برآورده می‌شوند به او می‌گویی.

همچنین آرزوهایی که هرگز برآورده نشدند.

همچنین داستان همه شکست‌هایی را که زندگی به تو هدیه کرد.

هر چه روی می‌دهد، بیصبرانه در انتظاری تا او را بیابی و برایش بگویی

و می‌دانی که به اندازه‌ی تو هیجان زده می‌شود، حتی اگر قبلاً هزار بار، همان ماجرا را برایش گفته باشی.

بدون اینکه دلیل خنده‌ات را بپرسد، می‌تواند با تو بخندد و خوشحالی کند.

بدون اینکه دلیل گریه ات را بپرسد، می‌تواند با تو گریه کند و غم آلوده شود.

هرگز به تو احساس بد بودن یا کم بودن نمی‌دهد. حس می‌کنی که برایش کافی هستی.

چیزهای زیبایی را در تو پیدا می‌کند که قبلاً هرگز ندیده ای و مهربانی‌هایی که قبلاً هرگز نکرده‌ای.

در کنارش هرگز حسادت و رقابت را تجربه نمی‌کنی. وقتی کنار توست،‌ تنها چیزی که حس می‌کنی آرامش است.

تو را به خاطر خودت دوست دارد به این معنی که در مقابلش، مجبور نیستی که وانمود کنی فرد دیگری هستی.

تمام آن چیزهایی که برای دیگران بی معنی است، برای تو معنا پیدا می‌کند.

تکه کاغذی حتی بدون نوشته، پیاده روی حتی بدون مقصد و نتیجه و موسیقی حتی بدون آنکه واژه ای از آن را بفهمی!

خاطرات کودکانه دوباره برایت زنده می‌شوند. شفاف و روشن. درست مثل همان روزهای کودکی.

رنگ‌ها روشن‌تر می‌شوند و جذاب‌تر.

خنده دوباره سهم خود را در زندگی‌ات باز می‌یابد. جوری که گاه فکر می‌کنی قبلاً هرگز چنین نخندیده بودی.

وقتی هست، مجبور نیستی حرف بزنی و سکوت را بشکنی. همین که هست کافی است.

چیزهایی که برایت هرگز جذاب نبود، جذاب می‌شود. چون می‌دانی که برای او جذاب است.

و چیزهایی که اولویت تو بود، ناخواسته فراموش می‌شود. چون می‌دانی اولویت او نیست.

هر جا می‌روی یاد او می‌افتی و هر چه می‌شنوی او را تداعی می‌کند.

به خود می‌گویی که اگر او اینجا بود چه می‌کرد و چه می‌گفت.

حتی چیزهای بی ربط هم او را تداعی می‌کند. مثل آسمانی که زیبا نیست. یا ابری که هیچ ویژگی خاصی ندارد. یا نسیمی چنان آرام که از نوازش موهایت هم ناتوان است.

قلبت را به دستش می‌سپاری با آنکه می‌دانی فرصتی برای شکستن قلبت ایجاد کرده ای و می‌دانی که تنها اعتماد مطلق و حتی آسیب پذیر شدن، لذت مطلق را به ارمغان می‌آورد.

امنیت برایت معنای جدیدی می‌یابد: اینکه او بخشی از دنیای توست و برای همیشه، بخشی از دنیای تو خواهد ماند.


  
  
<   <<   6   7