فقط یک بار در زندگی روی میدهد
عمیقاً باور دارم که فقط یک بار در زندگی روی میدهد.
کسی را پیدا میکنی که دنیا را برایت کاملاً دگرگون میکند.
چیزهایی را به او میگویی که به هیچکس نگفتهای و او هم همه آنها را میفهمد و هر لحظه احساس میکنی که منتظر است تا بیشتر بفهمد و بشنود.
آرزوهایی را که باور داری برآورده میشوند به او میگویی.
همچنین آرزوهایی که هرگز برآورده نشدند.
همچنین داستان همه شکستهایی را که زندگی به تو هدیه کرد.
هر چه روی میدهد، بیصبرانه در انتظاری تا او را بیابی و برایش بگویی
و میدانی که به اندازهی تو هیجان زده میشود، حتی اگر قبلاً هزار بار، همان ماجرا را برایش گفته باشی.
بدون اینکه دلیل خندهات را بپرسد، میتواند با تو بخندد و خوشحالی کند.
بدون اینکه دلیل گریه ات را بپرسد، میتواند با تو گریه کند و غم آلوده شود.
هرگز به تو احساس بد بودن یا کم بودن نمیدهد. حس میکنی که برایش کافی هستی.
چیزهای زیبایی را در تو پیدا میکند که قبلاً هرگز ندیده ای و مهربانیهایی که قبلاً هرگز نکردهای.
در کنارش هرگز حسادت و رقابت را تجربه نمیکنی. وقتی کنار توست، تنها چیزی که حس میکنی آرامش است.
تو را به خاطر خودت دوست دارد به این معنی که در مقابلش، مجبور نیستی که وانمود کنی فرد دیگری هستی.
تمام آن چیزهایی که برای دیگران بی معنی است، برای تو معنا پیدا میکند.
تکه کاغذی حتی بدون نوشته، پیاده روی حتی بدون مقصد و نتیجه و موسیقی حتی بدون آنکه واژه ای از آن را بفهمی!
خاطرات کودکانه دوباره برایت زنده میشوند. شفاف و روشن. درست مثل همان روزهای کودکی.
رنگها روشنتر میشوند و جذابتر.
خنده دوباره سهم خود را در زندگیات باز مییابد. جوری که گاه فکر میکنی قبلاً هرگز چنین نخندیده بودی.
وقتی هست، مجبور نیستی حرف بزنی و سکوت را بشکنی. همین که هست کافی است.
چیزهایی که برایت هرگز جذاب نبود، جذاب میشود. چون میدانی که برای او جذاب است.
و چیزهایی که اولویت تو بود، ناخواسته فراموش میشود. چون میدانی اولویت او نیست.
هر جا میروی یاد او میافتی و هر چه میشنوی او را تداعی میکند.
به خود میگویی که اگر او اینجا بود چه میکرد و چه میگفت.
حتی چیزهای بی ربط هم او را تداعی میکند. مثل آسمانی که زیبا نیست. یا ابری که هیچ ویژگی خاصی ندارد. یا نسیمی چنان آرام که از نوازش موهایت هم ناتوان است.
قلبت را به دستش میسپاری با آنکه میدانی فرصتی برای شکستن قلبت ایجاد کرده ای و میدانی که تنها اعتماد مطلق و حتی آسیب پذیر شدن، لذت مطلق را به ارمغان میآورد.
امنیت برایت معنای جدیدی مییابد: اینکه او بخشی از دنیای توست و برای همیشه، بخشی از دنیای تو خواهد ماند.