آخرین روزهای سال 95 را سپری میکنیم سال 95 سال پر از فراز و نشیبی برایم بود البته فرازی نبود بهتر است بگویم سالی پر از نشیب .. که بالاخره تمام میشود .. سالی که ابتدایش را با یک سهل انگاری احمقانه از سوی یک مثلا آشنا با غم و درد و اندوه ودلهره و تشویش و تحقیر و ....خیلی چیزهای بد دیگر شروع کردم و تمام بهار و تابستانم با اشگ و حسرت و نا امیدی و دل گویه های روزانه و اشگهای شبانه گذشت .. اصلا بهاری در کار نبود و تابستانی غمگین و سرد و یخبندان در دلم ...
پاییز غمگین و سرد با آن زمستان زود هنگامش با روزهای پنج شنبه و جمعه های غمینش که دمار از روگارم درآورد .. ولی هر چه که بود بالاخره گذشت در پنج سال اخیر شاید بدترین سال عمرم را سپری کردم که امیدوارم هرگز هرگز دوباره در زندگیم تکرار نشود ...
به پیشواز سال نو میروم با هزاران امید و تمنا و استغاثه به خدای متعال امیدوارم سال جدید برای همه همه هم وبلاگی ها همه هموطنان و همه همه دنیا سال خوبی و خوشی سال عشق و محبت و سال صلح و دوستی باشد .. امیدوارم شاهد هیچ جنگی هیچ خشونتی در دنیا نباشیم .. امیدوارم همه کسانی که ظلم کردن را حق خودشان میدانند اندکی بیاندیشند به پایان زندگیشان .. بیاندیشند به خدا ... به روز واپسین ... امیدوارم همه اسلحه ها را زمین بگذارند و به گل به آینه و به آب بیاندیشند ..
امیدوارم هیچ کودکی گرسنه سر بر زمین نگذارد هیچ زنی بی پناه و بی سرپرست نشود .. هیچ خانواده ای از هم نپاشد .. امیدوارم همه خانه ها به رنگ صورتی عشق و محبت درآیند و هیچ چهره ای غمناک نشود .. هیچ کودکی حس تلخ بی پناهی و درد و رنج را حس نکند .. هیچ زنی بی سایه سر رها نشود ..
امیدوارم امیدوارم قلبهایمان پر از مهر و محبت خدایی شود .. دستمان در دست خدا و روحمان در آغوش خدا باشد .. برای همه خانواده های داغدار که این سال عزیزی را ازدست دادند از ته ته ته قلبم آرزوی صبر و صبوری دارم مخصوصا خانواده های آتش نشانان عزیز پلاسکو که کلمه ای برای تسلای دل رنجدیده و غمدیده شان نمیبابم برای مادران صبوری که امثال هفت سین عیدشان غم و اندوه و خاطره های سالهای گذشته است .. برایشان از درگاه خداوندمنان صبرجمیل صبری ایوب وار آرزومندم ..
برای کودکان شیرینی که امثال دور از آغوش پر مهر پدر آتش نشان که نه ، عاشق نشانشان سال را تحویل میکنند کودکان معصومی که واژه مرگ را شهادت را نمیدانند و تصویر سفری دور را به خاطر دارند که پدر بالاخره هر چند دیر ولی میاید هفت سینهایی که با عکس عزیزان تزیین میشوند و مادرانی وهمسرانی که توان گریه ندارند درمقابل نگاههای معصوم کودکان دلبندشان ..
امثال سال تلخی بود .. که خدا رو شکر گذشت امیدوارم این سال تلخ هرگز برای ایران و ایرانی تکرار نشود ..
سال 96 را سالی پر از برکت و امید و همدلی و مهربانی و گذشت و لبخند و سالی پر از خدا برایتان آرزومندم .. شما را به خدا هوای همدیگر را داشته باشیم .. شما را به خدا هوای کسانی را که چشم امیدشان به ما است را داشته باشیم .. شما را فقط به خودمان به آسایش خانواده امان نیاندیشیم ..
هوای کسانی را که امسال را با غم و اندوه سپری کردند کسانی که بهره کمی از روزی داشتند کسانی که عزیزی از دست دادند هوای مادرانمان در خانه سالمندان شهرمان ، هوای خانه های کودکان بی سرپرست که از کانون گرم خانواده محرومند را داشته باشیم با هدیه ای کوچک میتوانیم یتیمی را شاد کنیم .. هوای دل مادرانی که امثال فرزند عزیزشان را به هر علتی از دست داده اند ، با شاخه گل کوچکی روز اول عید به دیدنشان برویم .. تا شاید کمی از بار اندوهشان بکاهیم ... کمی خاطرشان را پرت کنیم از سال گذشته که عزیزشان کنار سفره هفت سین با آنها بود ..
شما را به خدا .. محبت را پاس بداریم ... خشونت را تحریم کنیم .. عشق را پخش کنیم .. روزی را قسمت کنیم .. قلبمان را از کینه و کدورت ها پاک کنیم . همانگونه که خانه مان را تکاندیم قلبمان را هم بتکانیم ..
از کینه و نفرت و خشم و حسادت و تباهی ها بتکانیم ... و امسال را با قلبی پر از مهر و محبت و عشق و همدلی و صفا و صمیمت آغاز کنیم به امید سالی نیکوتر ، پر برکتتر و شادتر ...
یا مقلب القلوب و الابصار .. یا مدبر الیل والنهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال ...
خدایا با امید به رحمت و کرمت به استقبال سال جدید میرویم دستمان را بگیر .. آمین
خسته تر از صدای من گریه ی بی صدای تو
حیف که مانده پیش من خاطره ات بجای تو
رفتی و آشنای تو بی تو غریب ماند و بس
قلب شکسته اش ولی پاک و نجیب ماند وبس
طعنه به ماجرا بزن اسم مرا صدا بزن
قلب مرا ستاره کن دل به ستاره ها بزن
تکیه به شانه ام بده دل به ترانه ام بده
راوی آوارگی ام راه به خانه ام بده
یکسره فتح می شوم با تو اگر خطر کنم
سایه ی عشق نیز شوم با تو اگر سفر کنم
شب شکن صد آینه با شب من چه می کنی
این همه نور داری و صحبت سایه می کنی
وقت غروب آرزو بهت مرا نظاره کن
با تو طلوع می کنم ولوله ای دوباره کن
با تو چه فرق می کند زنده و مرده بودنم
کاش خجل نباشم از زخم نخورده بودنم
((افشین یداللهی))
خدای من از اینکه صاحب این همه ذوق و هنر و شعر این قلب رئوف و مهربان اکنون در زیرخاک آرمیده قلبم میلرزد خدایا ترا به عزت وجلالت سوگند که روحش را قرین رحمت کن و همه گناهانش را بیامرز به حرمت این کلمات زیبا و نغز که در ضمیرش گذاشته بودی آمین یا رب العالمین
تو
آمدی
و بی آنکه بدانی
خدا
با تو
برای من
یک بغل شعر نگفته فرستاد
حالا
بنشین و تماشا کن
چگونه
آیه
آیه
کتاب رسالت تو را
خواهم سرود
پیامبر از همه جا بی خبر من
((افشین یداللهی))
تو حق نداری عاشقِ کسی بمانی که سال هاست رفته تو مالِ کسی نیستی که نیست اسمِ دردهای مزمنت را عشق بگذاری میتوانی مدیونِ زخمهایت باشی اما محتاجِ آنکه زخمیَت کرده نه دست بردار از این افسانههای بی سر و ته که به نامِ عشق فرصتِ عشق را از تو میگیرد آنکه تو را زخمیِ خود میخواهد آدمِ تو نیست آدم نیست و تو سال هاست حوای بی آدمی حواست نیست ((افشین یداللهی))
تو حق نداری