توی تنهایی یک دشت بزرگ ... که مثل غربت شب بی انتهاست
یه درخت تن سیاه سربلند .... آخرین درخت سبز سرپاست
رو تنش زخمه ولی زخم تبر ... نه یه قلب تیر خورده نه یه اسم
شاخه هاش پر از پر پرنده هاست ..... کندوی پاک دخیل و طلسم
چه پرنده ها که تو جاده کوچ ...... مهمون سفره ی سبز اون شدن
چه مسافرا که زیر چتر اون به تن خستگیشون تبر زدن
تا یه روز تو اومدی بی خستگی .... با یه خورجین قدیمیه قشنگ
با تو نه سبزه نه آینه بود نه آب ....یه تبر بود با تو با اهرم سنگ
اون درخت سربلند پرغرور .... که سرش داره به خورشید میرسه منم ...منم
اون درخت تن سپرده به تبر .........که واسه پرنده ها دلواپسه منم منم
من صدای سبز خاک سربی ام .....صدایی که خنجرش رو بخداست
صدایی که تو ی بهت شب دشت.....نعره ای نیست ولی اوج یک صداست
رقص دست نرمت ای تبر بدست .....با هجوم تبر گشنه و سخت
آخرین تصویر تلخ بودنه ....توی ذهن سبز آخرین درخت
حالا تو شمارش ثانیه هام .... کوبه های بی امونه تبره
تبری که دشمنه همیشه ی .... این درخت محکم و تناوره
من به فکر خستگی های پر پرنده هام
تو بزن، تبر بزن .... من به فکر غربت مسافرام
آخرین ضربه رو محکمتر بزن ....
...............................................................
پ . ن : آهنگ تبر از ابی با یه شعر بی نظیر که قلب و روحت و تکون میده ... حالا تو ثانیه هام .. کوبه های بی امونه تبره .. تبری که دشمن همیشه ی این درخت محکم و تناوره ..
تنها بدی بعضی از آدمای زندگیمون اینه که خیلی خوبن ...
بعضی از آدمها انقدر خوبن که نباید بهشون نزدیک شد !!!
بایداون ها از دور دید ، از دور سلام کرد ، از دور لبخند زد !
از دور دوست داشت ... شاید این هم یه جور داشتن باشه !
آخه زندگی متخصص اینه که آدمهای خوب و ازت بگیره !!!!
روزیه معین
..........................................................
بعضی روزا هست که دلم میخواد
یک برگه بنویسم :
این فرد هیچ علاقه ای
به صحبت درباره هیچ موضوعی
تاکید میکنم هیچ موضوعی ...
با هیچ کس ندارد...
لطفا سربحث را باز نفرمائید ..
بعد بچسبونمش به پیشونیم ...
همین
...............................................................
بساط شعر و شرابم، به پا کنید مرا
هوای گریه ندارم رها کنید مرا
به خندههای من اینجا دخیل میبندند
خدا نکرده مبادا خدا کنید مرا...
شما که اول و آخر قرارتان این است
به زخم خنجر خود آشنا کنید مرا
اگر بناست نمکدان شکسته برگردید
به درد بیخبری مبتلا کنید مرا
کسی نمانده که زخمی به جان من نزدهست
خودم مقصرم از خود جدا کنید مرا
برای هرکه دلم را شکسته دلتنگم!
دلم گرفته رفیقان دعا کنید مرا
هوای گریه دوباره مرا بغل کردهست
بغل کنید مرا... یا رها کنید مرا....
((اهورا فروزان))
ترکم کنید! خط خطی ام ، نیمه کاره ام
طردم کنید! تا بتوانم خطا کنم
احساس میکنم که به آخر رسیده ام
وقتش رسیده هرچه ندارم رها کنم!
باید به مرگ فکر کنم یا نبودنت
از من گذشتنت...نه!ولی با که بودنت
یا از دهان یک زن دیگر سرودنت
دیگر بعید نیست اگر خون به پا کنم!
دستان بغض، دور گلویم چه میکنید؟
وقتی "از آن که رفته" بگویم چه میکنید؟!
"او مال من نبود و من اویم" چه میکنید-
-حالا اگر دوباره هم او را صدا کنم؟!
((اهورا فروزان))