این در و آن در می زنم
یکی از این درها
رو به آغوش تو باز شود شاید
و سرانگشتانم
تنت را
نت به نت
بنوازند باید
هیزم بر آتش ِ نابودی ام نینداز
من آب از سرم گذشته است!
در به در ات می شوم
گور به گور اما نمی شوم
برای مُردن فرصت زیاد است
باید تو را
زندگی کرد.
"مهدیه لطیفی"
خنده های تو تنها چیزی ست
که خدا
با دست هایش خلق کرد!
زمین و کهکشان و کوه ها
دایناسورها و دریاها
و تمام مردم
خود به خود پیدا شدند!
"مهدیه لطیفی"
گم شده ای
راس ساعت دو صفر و دو صفر دقیقه
که پیدا شوی شاید...
نگرانی ام از نیمه شب است و سرما
و تابلوهایی که نکند با باد چرخیده باشند!
پیاده رو ها را به کفش هایت مبتلا نکن
بگذار پا نخورده بماند این برف
و به راه های بهتری فکر کن
مثلا
همین جا توی آغوش من هم*
می شود گم شوی
راس هر ساعتی که دلت خواست
که پیدا شوی شاید.
"مهدیه لطیفی"
احساس
سنگ خارا نیست
که همین طور بماند و
بماند و
بماند...
احساس مثل شاپرک
مثل عطر
می پرد!
درست توی همان روزهایی که دوستت دارم
دوستم داشته باش!
"مهدیه لطیفی"
باید می گذاشتی عاشقت بمانم
عشق چیزی نیست
که هر دقیقه
هر روز، اتفاق بیفتد
اگر افتاد
باید دو دستی چسبیدش
باید می گذاشتی دو دستی بچسبم
به قایق هایی که نجاتمان می دادند
به رویاهایم
به عشق
زندگی اقیانوس دیوانه ای ست...
"مهدیه لطیفی"