هر روز
به دار می آویزند مرا
خاطراتی که از تو دستور می گیرند!
خاطراتی که مُدام
صندلی را از زیر پایم می کشند!
اما نمی دانند که من
نمی میرم!
نمی میرم!
فقط در هوای "تو" معلّق می مانم...
"مینا آقازاده"
و از تمام تو
تنها "شب" برایم مانده است
و چشم هایم
که خیالت را بهم می بافند
در این تاریکی
نمی توان رمان های عاشقانه خواند
و آرام گرفت
از چشم های سیاهم همین بر می آید
که پشت پلک هایم پنهانت کنم
گریه کنم..
گریه کنم..
گریه کنم...
"امیرمحمد مصطفی زاده"
برهنه و بی حس تملک، راه گم کرده ام به سمت خیال تو... خسته نمی شوی از صدا زدنم؟
مگر نمی دانی این آغوش نه زمستان می شناسد نه پاییز! فقط تابستانی سوزان است!
زیر سایه ی نفس های تو. آرام بگیر قلب من. این تپیدن ها دردی از دلتنگی دوا نمی کند. بعضی آدم ها تابستان را دوست ندارند.
تابستان که می شود می روند ییلاق تن های خنک! تو همیشه تابستانی! صبر کن...
شاید روزی مردی از غرب دور، -که یخ زده است از خنکای پاییز- دلش را به گرمای آغوش تو ببندد...!
"روشنک آرامش"
حتی یک نفر در این دنیا
شبیه تو نیست...
نه در نفس کشیدن،
نه در نفس نفس نفس زدن،
و نه از قشنگی...
نفس مرا بند آوردن!!
"عباس معروفی"
دارم به دستت میرسم
مثل نامهای که لای کولهای پیر جا مانده بود
یا راهی که سخت بود وُ برگشت خورده بود
دارم به دستهای تو میرسم
مثل بادبانهایی که به نیزههای دُن کیشوتی میرسند،
که پاره شوند، که رها شوند
مثل ماهییِ سیاه صمد
که دل به دل نهنگ میزند
و در آبهای آزاد نفس میکشد
دارم به دستت میرسم!
مثل من که به دستهای تو میرسد
از آن بالا میرود، خدا میچیند
تو را میبوسد
وَ آرام میمیرد..!
"افشین صالحی"