اندر دل بی وفا غم و ماتم باد آن را که وفا نیست ز عالم کم باد دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد جز غم که هزار آفرین بر غم باد. "مولانا"
پاییز من از آنجایی آغاز می شود
که تو چند قدم از شعرهایم دور می شوی
بانو ...
همیشه همین است که می بینی
برگ ها وقتی به مردن فکر می کنند
که مهر تمام شده باشد...
"مرتضی غلام نژاد"
آغوش تو که باشد
خواب،
دیگر بهانه ای برای خستگی نیست
و تپش های قلبت،
می شود لالایی کودکانه ام…
کنارم بمان…
می خواهم صبح،
چشمهایم در نگاه تو بیدار شوند...
"ناشناس"
بعد از خداحافظی ات
من،
من نبودم ...
بم بودم،
بعد از زلزله!
"محمدرضا صالح?"
تمام عمر دستت صرف شادی شد
دستهای تو مهربان بودند یکی بیشتر از دیگری
و چهرهات مثل وقتی که گلدانی را آب میدهند زیبا بود
مرگ با چهرهات چکار کرده
با سینهات که جای بازی من بود
دیده میشدی چون ماه کوچه و بازار
دیده میشدی چون شاخهای که از آب بیرون میزند
در تو انگار چیزی بود که برق میزد
میدانستم، میدانستم این بهار که بیاید تو را چشم خواهند زد
پدرم برای تو چه بگویم
بگویم زخمم آنقدر عمیق شده که میتوان در آن درختی کاشت؟
بگویم غمینگم و مرگ کاری نمیکند
دستت را بر شانهام بگذار و مرگ را متوقف کن
دارم میروم، دارم نامم را از دهان دنیا خالی میکنم.
"غلامرضا بروسان"