مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند
هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند
ناگهان میآید و در سینه میلرزد دلم
هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان میکند
با من از این هم دلت بیاعتناتر خواست، باش!
موج را برخورد صخره کِی پشیمان میکند؟
مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرتکِش است
هرکسی او را به زخمی تازه مهمان میکند
اشک میفهمد غم ِ افتادهای مثل مرا
چشم تو از این خیانتها فراوان میکند
***
عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند
دردِ بیدرمانشان را مرگ درمان میکند…
"مژگان عباسلو"
تو واقعی بودی
نه مثل دستگیره
نه مثل در
تو واقعی بودی
مثل اندوه در مزرعه گندم
به تو فکر کردم
آنقدر فکر کردم
که سرم را کشتم
کبک ها ناپدید شدند
و پرستویی در سکوت فرو رفت تا کمر
آب ها کم عمقند
و زندگی بیشتر از زندگی زیبا نیست.
"غلامرضا بروسان"
خبر به دورترین نقطهجهان برسد
نخواست او به من خسته بیگمان برسد
شکنجه بیشتر از این، که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد!؟
چه میکنی اگر او را که خواستی یکعمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...!؟
رها کنی برود از دلت جدا باشد
به آنکه دوستترش داشته، به آن برسد
رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه جهان برسد
گلایهای نکنی، بغض خویش را بخوری
که هق هقِ تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که... نه! نفرین نمیکنم، نکند
به او -که عاشق او بودهام- زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد.
"زنده یادنجمه زارع"
هرگز برای کسی که آزارتان داده
اشک نریزید
فقط لبخند بزنید و بگویید
ممنون از اینکه
فرصت یافتن انسان بهتری را به من دادی!
"ناشناس"
بوسیدمش
دیگر هراس نداشتم
جهان پایان یابد
من از جهان سهمم را گرفته بودم.
"احمدرضا احمدی"