سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از دشمنی که در سینه ها مخفیانه رخنه می کند و در گوشها آهسته می دمد، بپرهیزید [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :117
بازدید دیروز :413
کل بازدید :839494
تعداد کل یاداشته ها : 6111
03/10/20
10:49 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17] دی 2[5] خرداد 3[10]
لوگوی دوستان
 

دامنم را تکان میدهم

سنجاق سرم

گیره ی لباسم

گوشواره هایم 

و یاد تو به زمین می افتند 

گوشواره را برمیدارم 

سنجاق را به موهایم, 

گیره را به پیراهنم, 

وتورا 

در سمت چپ سینه ام میچسبانم


| سمیرا علیزاده |




  
  

وقتی از دلتنگی حرف میزنم نه عاشقانه بهم میبافم و نه حرفایم بوی ناله های ادبی میدهند. 

وقتی میگویم دلم تنگ شده دقیقا مانند معلم تاریخی حرف میزنم که بغضش در درس معاهده ترکمنچای میترکد، 

یا مثل آخرین سرباز عباس میزرا رو به صفوف دشمنی که خودم باشم داد میزنم و رجز میخوانم. 

وقتی از دلتنگی حرف میزنم از نور ضعیف شمع اتاق تاریکی حرف میزنم که مشغول هضم کردن نشخوار فکرهای یک فیلسوف طغیانگر است که به «آه» رسیده است.

وقتی از دلتنگی حرف میزنم از یک کلمه حرف میزنم؛ "خالی" دقیقا از یک دشتِ خالی بدون هیچ آب و علفی، بدون هیچ رنگ و بویی بدون هیچ چیزی که بتوان آن را توصیف کرد، جایی که حتی نویسنده های چیره دست هم برای توصیفش، خشاب پرِ کلماتشان را به سمت کلمه ای به اسم "خالی" خالی میکنند.

وقتی از دلتنگی حرف میزنم از یک حجم مافوق سنگین نامرئی روی شانه هایم حرف میزنم که تو نمیبینی، اما مرا زمین گیر کرده است. 

وقتی از دلتنگی حرف میزنم باید فقط بمیری تا بفهمی دقیقا از چه چیزی حرف میزنم.


 

| امیرمهدی زمانی |




  
  

دلم یک خبرخوب می خواهد

ازآن خبرهایی که دل رابلرزاند!

ازآن خبرهای ناب که این روزهاجایشان درزندگی ام خالی است

دلم می خواهدیکی دربزند

بی توجه به نگاه پرسشگرم نامه ای به دستم بدهد و برود!

نامه اش پر باشد از خبرهای خوب 

ازگلبرگ های گل سرخ

ازعطر بهارنارنج

روی کاغذی سفید باحاشیه ای ازپیچک ویاس،

که پیچیده باشد به لبه ی کاغذ ،

و قد کشیده باشد تا آسمانی که برفراز آن اتفاقی عجیب سایه انداخته 

کسی باخطی آشنا، تمام دلش را درواژه ها جاگذاشته باشد !

تا برایم بنویسد که هنوز گاهی دلتنگم می شود و چند شب پیش در رویایش قدم زده بودم و رنگ چشم هایم راهنوز از یاد نبرده است

گاهی فقط کافی است که منتظرباشی   

حتی اگر هیچ قاصدکی ازپشت پنجره ات رد نشود!

اگر تمام پستچی های جهانی نشانی خانه ات رافراموش کرده باشند و جوهر خودنویس کسی که منتظرش بودی

قبل ازنوشتن نامه ای برای تو، تمام شود ...


نیلوفر لاری پور |


  
  

یک جور دوست داشتن هایی هم هستند که به زبان آورده نمی شوند،

باید حسشان کرد،

مثلِ عشق های امروزی نیست که دَم به ثانیه بیخِ گوشَت بگوید "دوستت دارم"،"عاشقتم" و "می میرم برات" و رگبار استیکر قلب و بوسه،

دوستت دارم هایی از جنسِ مادربزرگ که 

هر لحظه میتوان حسش کرد،

با یادآوریِ ساعتِ قرصایِ قند و چربیِ پدربزرگ

با به راه بودنِ همیشگی سماورِ کنجِ اتاق،

با پیچیدن عطرِ فسنجانِ سرظهرش توی کوچه،

با شنیدنِ یک خانوم تهِ اسمش ُشرمِ بعدش،

از آن دوست داشتن هایی که 

وقتِ سرما کُت می شوند دورت و گرمت میکنند ،وقتِ ناراحتی گوش می شوند برای دردها و شانه برای اشک هایت ،همان هایی که چشم می شوند وهمیشه مراقبت هستند ولبخند می شوند رویِ لبهایت...

آنها که اگر کمی پشتِ تلفن صدایت گرفته باشد خودشان را به آب و آتش می زنند تا حالت خوب شود ..

دوست داشتن هایی که تمامی ندارند و

با یک روز بی حوصلگی و بد اخلاقی از بین نمی روند،

نه سرد می شوند نه تکراری،

"دوست دارم" هایی که از دل برمی آیند و بر دل می نشینند...


| منیره بشیری |


  
  

و خدا گفت:

جانش را بگیر!

فرشته به نزدش آمد

و حوا گفت:

گیرم که بهشت باشد سرایم

من بی «آدمم» جای نروم!

و خدا گفت:

راست می گوید حوای ما!

ما او را از سمت چپ به وفا

و از راست به عشق مفتخر کردیم!

فرشته پرسید:

تکلیف چیست؟

خدایش فرمود:

به جای او، جان آدم گیر

حوا خودش از این فراق خواهد مرد!


| حجت فرهنگدوست |




  
  
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >