آنقدر در اعماق سکوت فرو رفته بودم
که اشیاء را می شنیدم
صدای سوختن کاغذ سیگارم را
صدای نفس های تو در کلمات
صدای هم آغوشی انگشتانت با موهایت
حتی صدای به من فکر نکردن هایت را ...
| سید حمیدرضا برقعی |
..................................................
یک بار هم که از زمین و زمان شاکی بودم گفتم:
"لعنت به این زندگی که پر شده از گره کور!!!"
باخنده گفت:
"ناشکری نکن عزیزجان!
همه ی این گره ها که میگویی باز شدنی اند؛
حالا یا با دست، یا با چنگ و دندان!
تنها گره کور زندگی تو دست های من است که هیچ شکلی باز نمی شود، نه با دندان، نه به زور دست!"
ناشکری نمیکنم اما تنها گرهی که از زندگی من باز شد، همان دست های او بود،
آن هم نه با چنگ و دندان و زور، با گره شدن در دست های یک غریبه!
| طاهره اباذری هریس |