سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش تا با بردباری همراه نگردد، نتیجه ندهد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :133
بازدید دیروز :488
کل بازدید :839998
تعداد کل یاداشته ها : 6111
03/10/21
6:11 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17] دی 2[5] خرداد 3[10]
لوگوی دوستان
 

پیشانی‌ام را می‌بوسی

و قسم می‌خوری

آخرین زنی هستم که دوستش خواهی داشت

می‌گویی این‌بار که برگشتم

برایت کلبه‌ای می‌سازم

بر لب رودخانه‌ای دور

روزها به شکار آهوان کوهی می‌روم

و از درز سنگ‌های سخت

گل‌های نایابی را می‌چینم

که تو دوست داری به موهایت بیاویزی

می‌گویی بخند

تمام می‌شود این جنگ!

باور می‌کنم حرف‌هایت را

همان‌طور که هزار بار دیگر باور کرده بودم

دریغ اما...

آخرین عشق همان‌قدر ناممکن است که آخرین گلوله!


 

| شکریه عرفانی |




  
  

همه رابطه ها یک بازنده دارند و یک "بازنده تر"...

"بازنده تر" کسی است که حافظه اش قوی است،

"بازنده تر" کسی است که خودش را یادش رفته

ولی هنوز یادش نرفته کسی سمت راست لبش یک خالِ کمرنگ داشت،

"بازنده تر" کسی است که موقع خواب به آرزوهایش که نه

به اینکه کاش میشد به عقب برگشت فکر میکند،

"بازنده تر" کسی است که از آخرین دیدارش با یارش ماه ها و سالها گذشته ..

ولی هنوز یکجوری زندگی میکند توی همان دقیقه ها و ساعت انگار همین حالا بوده،...

"بازنده تر" کسی است که همیشه چشم به راه میماند،همیشه خودش را آماده برگشت نگه داشته و عطرِ محبوب یار را به تن زده...

"بازنده تر" کسی است که جراتِ رد شدن از یک خیابان هایی و شنیدن یک آهنگ هایی را ندارد...

"بازنده تر" کسی است که یک جوری چشمش خیره به راهی که یار از آن رفته مانده که هیچ از راه رسیده ای را نمیبیند...


| فاطمه جوادی |


  
  

آخرهای شب

از آینه بیرون می‌آید

شانه‌ها و کمرم را نوازش می‌کند

دست‌هایم را می‌بوسد ..

دریچه‌های قلبم را بتادین می‌زند

باندهایم را عوض می‌کند

می‌گوید قوی باش

و من ...

پیش از آن که

به صورتش نگاه کنم

به خواب می‌روم

آرام


 

| سارا محمدی اردهالی |


  
  

آمد به سختی، رفت آسان... این به آن در!

الطافِ ما را کرد جبران... این به آن در!


 

می خواستم با او سر و سامان بگیرم

سر دادم و او برد سامان، این به آن در!


 

رنگِ خدا گم شد میانِ رنگِ چشمش

من کافر و او شد مسلمان، این به آن در!


 

آیا کسی مانده به اشک من نخندد؟

حالِ خوشش نوشِ رقیبان... این به آن در!


 

پاداشِ «عشقم، دوستت دارم» چه تلخ است!

شد اسمِ من، در جمعْ، ایشان، این به آن در!


 

او بعد از این خوشبخت خواهد بود، اما

من نیمه جانی رو به پایان... این به آن در...


 

| علیرضا رنجبر |




  
  

وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست 

نگفتم : عزیزم، این کار را نکن

نگفتم : برگرد

و یک بار دیگر به من فرصت بده

وقتی پرسید : دوستش دارم یا نه، رویم را برگرداندم


 

حالا او رفته و من تمام چیزهایی که نگفتم را می شنوم

نگفتم : عزیزم ، متاسفم ،

چون من هم مقصر بودم

نگفتم : اختلاف ها را کنار بگذاریم 

چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است 

گفتم : اگر راهت را انتخاب کرده ای 

من آن را سد نخواهم کرد


 

حالا او رفته و من

تمام چیزهایی که نگفتم را می شنوم

او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم

نگفتم : اگر تو نباشی

زندگی ام بی معنی خواهد بود 

فکر می کردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد

اما حالا ، تنها کاری که می کنم

گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم

 

نگفتم : بارانی ات را درآر ...

قهوه درست می کنم و با هم حرف می زنیم

نگفتم : جاده بیرون خانه طولانی و خلوت و بی انتهاست

گفتم : خدا نگهدار ، موفق باشی ، خدا به همراهت

او رفت و مرا تنها گذاشت

تا با تمام چیزهایی که نگفتم ، زندگی کنم .


 

| شل سیلور استاین |




  
  
<   <<   41   42   43   44   45   >>   >