سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوش رفتاری، دوستی را پایدار می کند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :613
بازدید دیروز :488
کل بازدید :840478
تعداد کل یاداشته ها : 6111
03/10/21
8:2 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17] دی 2[5] خرداد 3[10]
لوگوی دوستان
 

داشتم حرف می زدم که خوابش برد

صبح فرداش مدام عذرخواهی

وای نفهمیدم اصلا کی خوابم برد ..

وای ببخشید خسته بودم چشم هایم رفت

ادامه می داد و نمی دانست

برای یک مرد ...

عاشقانه ترین کاری که یک زن می تواند 

انجام دهد همین خواب است..

همین خواب که یعنی کنارت آرامم

همین خواب که یعنی صدایت خوب است

همین خواب که یعنی شب با تو برایم تمام و 

روز با تو آغاز خواهد شد.

همین خواب ها هستند که به مرد می فهمانند 

یک زن چقدر دوستشان دارد

همین خواب ها که زن گاهی به جای گفتن دوستت دارم ،

انجام می دهد..

مو روی صورت اما 

خنده ای ریز گوشه ی لب پیدا

که یعنی خوابم 

ولی تو باز حرف بزن

ادامه بده لالایی ات را ..


 

| رسول ادهمی |




  
  

یک روز مثل دیوانه ها

روی یک برگه نوشتم

قلب شما

کاغذ را تا زدم و

گستاخ تر از همیشه

رفتم جلوی دختری که دوستش داشتم

صدایم را شبیه آلن دلون کردم و

گفتم

ببخشید خانم زیبا

با شمام

بله شما

می شود به من بگویید این آدرس مربوط به کجاست؟

راهم را گم کرده ام

می شود بگویید چطور باید بروم اینجا؟

یادش به خیر

آن روز متعجب

با دو انگشت برگه را گرفتی

خواندی و

زود برش گرداندی

ریز خندیدی

سر تکان دادی.

عینکم را درآوردم

چشم هایم دوباره آدرس قلب تو را پرسید

با همان لحن

با کمی مکث...

تو مرا خوب می شناختی

می دانستی چقدر دوستت دارم

زیاد هم بدت نمی آمد از من اما

آن لحظه برای این که همکلاسی هایت

چیزی نفهمند

همین طوری

شاید محض حفظ آبرو

به آدرسی اشاره کردی

گفتی بروید دو کوچه آن طرف تر

خیابان فلان

سر سومین کوچه

بیمارستان فلان

بخش اورژانس

گفتم بخش اورژانس؟

همه ناگهان خندیدید و رفتید 

من ماندم و کاغذی که له می شد.

آن روز از طرز برخوردت خوشم نیامد

انتظار داشتم

ناز کنی

ناسزا بگویی

ولی با طعنه نگویی مریضم

از جوابت عصبانی بودم

فکر کن بروی به کسی بعدِ کلی کلنجار

متفاوت بگویی دوستت دارم

او هم بی خیال بگوید طوری نیست

خوب می شوی

آن موقع چه به روزت می آید؟

خوب می شوی؟

نه

من خوب نشدم

حالم چند روز خراب بود

آن قدر از دستت عصبانی بودم

که دیگر پی ات را نگرفتم

چند سالی هم گذشت تا فراموش شدی

اما حالا حس عجیبی دارم

دخترم مریض شده

آمده ایم بیمارستان

اتفاقا همان اورژانس که تو با تمسخر

نشانی اش را داده بودی

اما این جا

اکنون

خودم انگار بیشتر به هم ریخته ام

مردی که

دم در با یونیفرم ایستاده

دارد از بازنشستگی اش می گوید

مردی که

کمی به تو شباهت دارد

چشم هایش برایم آشناست

فرم صورتش.

شال سرش کنی

می شود تو ولی با ریش سفید

می خندم اما کمی گیجم

نمی دانم

درست مطمئن نیستم که 

ارتباطی بین این بیمارستان

بین این مرد و آن نشانی باشد

ولی یک جمله در دهانم می چرخد

خب مسخره چرا همان موقع نگفتی

پدرم حراست آن جاست؟

چرا نگفتی برو با او حرف بزن؟

می دانی آن روز چقدر فحشت دادم؟

چرا نگفتی آدرس رسیدن به دختری که 

دوستش داشتم 

از این جا

از این اورژانس می گذشت؟


| رسول ادهمی |




  
  

هر وقت سرم را روی پاهای تو می گذارم

از شدت آرامش و آسوده خیالی

یاد این جمله ی از سفر آمده ها می افتم:

"هیج جا خانه ی خود آدم نمی شود..." .


 

| رسول ادهمی |


..........................................

از پدرم پرسیدم

بابا

ما برای چه مدرسه می رویم؟

گفت خواندن و نوشتن یاد بگیریم

گفتم که چه؟

گفت

که دعا بخوانیم تا خدا برایمان کاری کند

و وقتی جواب نداد

برای رییس جمهور نامه بنویسیم


| رسول ادهمی |




  
  

گفت می‌روم؛

و رفت.

مرد بود!

پای حرفش ماند.

گفت می‌روم؛

نرفت.

زن بود!

پای حرفش سوخت...

 

| سعید شیربندی |

..................................................

میتوانی از دوست داشتنم برگردی؟!

دوست داشتن که خیابان نیست

تاکسی بگیری،

بنشینی،

پیشانیت را به شیشه بچسبانی،

آه بکشی و برگردی به پیش از آن...

نه نمی شود!

با دوست داشتنم کنار بیا،

مثل پیرمردها که با لرزش دست هایشان...


| رویا شاه حسین زاده |




  
  

شاید از صبح، یک زن تنها

بالشش را گرفته در آغوش

شاید از صبح، گریه می کرده

یک نفر پشت گوشی خاموش


 

شاید از صبح، دوستی شاعر

خون چکیده ست از سر ِ قلمش

شاید از صبح، مادرم با بغض

روسری را گره زده به غمش


شاید از صبح، جمله ای نصفه

بعدِ افسوس و کاش... منتظر است

شاید از صبح، گربه ای کوچک

پای ظرف غذاش منتظر است

شاید از صبح گریه می کرده

توی یک واگن سریع السیر

اوّلین روزهای بی خبری

آخرین انتظار ِ صبح به خیر


شاید از صبح بوده زیر سِرُم

یک طرفدار با تنی بی حس

نرسیده به هیچ جا و کسی

شاید از صبح، آخرین اس ام اس


 

شاید از صبح، گوشه ی گنجه

بغض کرده عروسکی ساکت

شاید از صبح، آخرین شعرم

همه جا پُر شده در اینترنت


 

شاید از صبح می زده باران

شاید از صبح گشته دنبالم

پدرم توی چند قبرستان


شاید از صبح، اسم من بوده

وسط هر مقاله ی بی ربط

شاید از صبح، گریه دار شده

کلّ آهنگ های داخل ضبط


 

شاید از صبح، آسمان ابری ست

خون گرم است آنچه می بارد!

شاید از صبح، دشمن سابق

باز حس کرده دوستم دارد!!


شاید از صبح، شاید از قبلاً

شهر، در اختیار ابلیس است

شاید از صبح، شاید از قبلاً

یک نفر رفته، بالشی خیس است


 

شاید از صبح، آخرین امّید

جمله ای محض ِ دلخوشی بوده

شاید از صبح، پشتِ یک درِ قفل

دختری فکر خودکشی بوده


 

شاید از صبح، پای یک تلفن

مرد، سیگار بوده با سیگار

مرکزِ ثقلِ شایعات منم!

خبرم رفته داخل اخبار


 

شاید از صبح نیستم امّا

کف و دیوار خانه ام خونی ست

شاید از صبح، گفتن ِ اسمم

داخل شهر، غیرقانونی ست!


 

شاید از صبح، بوسه ای در باد

آخرین شکل ارتباط شده

شاید از صبح، در نبودن من

کلّ دنیا تظاهرات شده!


 

نیستم! تو نشسته ای آرام

ظاهراً وضع زندگی عالی ست!

نیستم! جشن عید فطر شده!

همه ی شهر، غرق خوشحالی ست


 

نیستم! هیچ چی عوض نشده

غیر اسمی که داخل گوشی ست

نیستم! یا نبوده ام هرگز

زندگی حاصل فراموشی ست


نیستم! مثل آخرین بوسه

نیستم! مثل لحظه ی تردید

نیستم! مثل جمله ای غمگین

که نوشتیم با مداد سفید


 

نیستم! مثل جنّ زیر پتو

نیستم! مثل چیزهای غلط

نیستم! مثل رد شدن از شهر

مثل یک مرد ناشناس فقط...


| سید مهدی موسوی |




  
  
<   <<   56   57   58   59   60   >>   >