جنگ نرم
یعنی
دونفر سر این که کدام آن یکی را
بیشتر دوست دارد
به جان هم بیفتند
| رسول ادهمی
..............................................................
عاشق که باشی
به جای گره شال زدن
گره ابرویش را باز می کنی
به جای جسم و جثه
به جستجوی چشم های او گرم
می شوی
نه تنش
به ضخامتش نه
به زخمهایش می چسبی
مداوا می شوی
مدارا می شوی
دارا می شوی
وبال نه
به بال می مانی
زن ظرف نیست
ظرفیت است
باید به رنج پر شوی در آن
حواسش به ایما نیست
به ایمان است
به جای گفتن الهی برایت بمیرم
برایش بمان
او مرده نه مرد می خواهد
او پی وفات تو نیست
وفایت را می جوید
به حیاط خلوتت نه
به حیات می بریش
به زندگی
آنقدر علاقه ام به تو زیاد است و
آنقدر دوستت دارم که مردم خیال می کنند
این همه ثروت
یا از پدرم ارث رسیده
یا یک کیف پر از قلب پیدا کردم
یا چه می دانم کلاه سر کسی گذاشته ام
من در جواب سوال همسایه ها
رفقا
مردم
فقط این را می گویم
جایی را نه
جانی کنده ام که به این جا رسیده ام
نقشه ای نداشتم
به کسی رسیدم
چراغ نگاهم چشمک زد
دلم لرزید
فهمیدم
گنج پیدا کرده ام
همین
| رسول ادهمی |
کاش می شد از علاقه هم
عکس گرفت
تا ببینی وقتی به تو فکر می کنم
چقدر خوب می افتم.
.....................................
داشتیم بوسه های مان را می شمردیم
رد پاهای ما را باران نمی شست
برق می انداخت
من شک ندارم
راهی که با او قدم زده ام
بعد ها مسیر هزاران دل و دلدار خواهد شد.
تو راست می گفتی
تکرار ، بلای جان هر آغوشی ست
آن روز ها
ما فقط برای هم حجم بودیم
و تمام دوستت دارم ها
حرف بودند
بگذریم
خواستم بگویم
اولین شب تنهایی
زیاد سخت نبود
دارم بدون تو صبحانه می خورم
من بر خلاف مردم
هر وقت شمال می روم غمم می گیرد
دست خودم نیست خوشحال نمی شوم
هی به این فکر می کنم
یک نفر آن جا آن قدر ..
انتظار معشوقه اش را کشیده که این همه
زیر پایش علف سبز شده
مگر این حجم انتظار
شادمانی دارد؟