میدانم نمیدانی ...
چقدر دوستت دارم ..
و چقدر این دوست داشتن
همه چیزم را در دست گرفته است
میدانم نمیدانم ..
چقدر بی آنکه بدانی
میتوانم دوستت داشته باشم
بی آنکه نگاهت کنم ..
بی آنکه صدایت کنم ..
بی آنکه حتی زنده باشم ..
میدانم نمیدانی ..
تا به حال چقدر داشتنت
مرا به کشتن داده است ...
میدانم نمیدانی ..
حافظ موسوی
باز هم بیمار می بینم تو را
ای دل سرکش که درمانت مباد
برق چشمی آتشی افروخت باز
کاین چنین آتش به جانت اوفتاد
ای دل ، ای دریای خون آشفته ای
موج غم ها در تو غوغا میکند
بی وفایی های یارت با تو کرد
آنچه طوفان ها به دریا میکند
سیمین بهبهانی
.......................................
این درد را چگونه میتوانم نهان کنم
آندم که قلبم از تو به سختی رمیده است
این شعرها که روح تو را رنج داده است
فریادهای یک دل محنت کشیده است
فروغ فرخ زاد
..........................................................
همیشه مهربان خواهم ماند
حتی اگر کسی
قدر مهربانی ام را نداند
من خدایی دارم
که به جای همه
برایم جبران میکند
....................................................
و شهریور
عاشقی بود
مردد بین مانده و رفتن
مسافری که
با یک چمدان میاید
و با یک چتر میرود ....
زکیه خوشخو
...................................................
کاش من و تو
دو جلد از یک زمان عاشقانه بودیم
تنگ در آغوش هم
خوابیده در قفسه های
کتابخانه ای روستایی
گاهی تو را ..
گاهی مرا ..
تنها به سبب
تشدید دلتنگی هایمان
به امانت میبردند
عباس معروفی
........................................
مردم از عطر لباسم میفهمند
که عشقم تویی
از عطر تنم میفهمند
که با تو بوده ام
از بازوی به خواب رفته ام پی میبرند
که زیر سر تو بوده است
نمیتوانم پنهان کنم
از نوشته های منورم میفهمند
که برای تو نوشته ام
در شعف گامهایم شوق دیدار تو را در میابند
در سبرینه لبانم نشان بوسه های تو را پیدا میکنند
چگونه میخواهی داستان
عاشقانه مان را
از حافظه گنجشگان پاک کنی
و نگذاری خاطراتشان را منتشر کنند
نزار قبانی
........................................
فکرش را بکن ..
همه پزشکان ..
بوسیدن یار را ..
بوئیدن یار را ..
تجویز میکردند ..
آخ که بیماری ، عجیب ، میچسبید ...
علی قاضی نظام
.......................................
به حرمت تمام خاطرات مشترکمان
هیچ نگاهی را باور نکردم
در هیچ خیابانی قدم نزدم
هیچ شاخ گلی را بو نکردم
هیچ بارانی را نفس نکشیدم
هر کجا که عطری ..
خاطره ای ..
یادی ..
از تو بود
من آنجا را خط زدم از حافظه ام
و حالا مانده ام
چگونه خط بزنم
قلبی را که
مدام
و مدام دوستت دارم
را فریاد میزند ...
یاسمن مهدیپور
..................................................