من نمیدانم که به چه مناسبت اموات باید دارای مقام و احترام خاصی باشند.
برای چه وقتی یکنفر مرد تمام خطاها و اشتباهات او را فراموش کرده و در عوض درباره محاسن و مزایای او صحبت میکنند ؟!؟!؟!
حتی اگر بعد از مرگ او خیانت ها و گناهان جدیدی از مرده کشف شود او را می بخشند.
پس از این قرار تا وقتی که شخص فوت ننماید ما آنطور که شاید و باید او را دوست نداریم.
حال خیلی غریب است که ما درباره آنهایی که زنده هستند اینطور رفتار نمی کنیم و اگر درباره آنها اینطور رفتار می کردیم زندگی ما در این جهان خیلی لذت بخش می شد و بسیاری از مصائب و بدبختی ها از بین می رفت !!! .
چیزی را که ما نمی توانیم بفهمیم ضد و نقیض زندگی انسان است. موریس مترلینگ
زیرا از یک طرف طبیعت یا خدا انسان را آفریده که حتما مرتکب گناه می شود و از طرف دیگر به ما می گویند که هر کسی که مرتکب گناه گردید در جهان مجازات خواهد دید !!!
بهتر این بود که از روز نخست ما را طوری می آفریدند که قدرت ارتکاب گناه را نداشته باشیم . نه آنکه ما را بیافرینند و بعد کیفر بدهند !!! .
آیا به یاد دارید که در دوره حیات از دست شخصیت خودتان و آنچه که نامش را «من» می گذارید، چقدر آسیب دیده اید؟ تمام اوقات تلخی ها، رنجها، زیانها، بدبختی ها و ناکامی های شما در طول مدت حیات از دست همین «من» بوده است. موریس مترلینگ
گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم سیمین بهبهانی
گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم
گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در
گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم
گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم
گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام
گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم
گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند
گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم
گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم
گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم
باور نداشتـم که چنین واگذاریم
در موج خیز حادثه تنهـا گذاریم ..
آمد بهار و عید گذشت و نخواستی
یک دم قدم به چشم گـهر زا گذاریم ..
چون سبزه دمیده به صحرای دور دست
بختم نداد ره که به سر پا گذاریم ..
خونم خورند با همه گردنکشی کسان
گر در بساط غیر، چو مینــا گذاریم...