سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بنده، دانشمند نباشد مگر آنکه بر بالاتر ازخود حسد نورزد و فروتر از خود را خوار نشمرد [امام باقر علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :596
بازدید دیروز :644
کل بازدید :827508
تعداد کل یاداشته ها : 6111
103/9/4
3:24 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17] دی 2[5] خرداد 3[10]
لوگوی دوستان
 

طعنه

خسته تر از صدای من گریه ی بی صدای تو
حیف که مانده پیش من خاطره ات بجای تو


رفتی و آشنای تو بی تو غریب ماند و بس
قلب شکسته اش ولی پاک و نجیب ماند وبس


طعنه به ماجرا بزن اسم مرا صدا بزن
قلب مرا ستاره کن دل به ستاره ها بزن


تکیه به شانه ام بده دل به ترانه ام بده
راوی آوارگی ام راه به خانه ام بده


یکسره فتح می شوم با تو اگر خطر کنم
سایه ی عشق می شوم با تو اگر سفر کنم


شب شکن صد آینه با شب من چه می کنی
این همه نور داری و صحبت سایه می کنی

 
وقت غروب آرزو بهت مرا نظاره کن
با تو طلوع می کنم ولوله ای دوباره کن


با تو چه فرق می کند زنده و مرده بودنم
کاش خجل نباشم از زخم نخورده بودنم

 

..... ؟؟؟!!!

 افشین یداللهی


  
  

بن بست

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود

گاهی تمام حادثه از دست می رود


گاهی همان کسی که دم از عقل میزند
در راه هوشیاری خود مست می رود


گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست میرود


اول اگرچه با سخن از عشق آمده
آخر خلاف آنچه که گفته است می رود


گاه یکسی نشسته که غوغا به پا کند
وقتی غبار معرکه بنشست می رود


اینجا یکی برای خودش حکم می دهد
آن دیگری همیشه به پیوست می رود


وای از غرور تازه به دوران رسیده ای
وقتی میان طایفه ای پست می رود


هرجند مضحک است و پر از خنده های تلخ
بر ما هرآنچه لایقمان هست می رود


این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست
تیریست بی نشانه که از شست می رود


بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند
اما مسیر جاده به بن بست می رود ...

 افشین یداللهی


  
  

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود

گاهی همان کسی که دم از عقل میزند
در راه هوشیاری خود مست می رود

گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست میرود

اول اگرچه با سخن از عشق آمده
آخر خلاف آنچه که گفته است می رود

گاه یکسی نشسته که غوغا به پا کند
وقتی غبار معرکه بنشست می رود

اینجا یکی برای خودش حکم می دهد
آن دیگری همیشه به پیوست می رود

وای از غرور تازه به دوران رسیده ای
وقتی میان طایفه ای پست می رود

هرجند مضحک است و پر از خنده های تلخ
بر ما هرآنچه لایقمان هست می رود

این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست
تیریست بی نشانه که از شصت می رود

بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند
اما مسیر جاده به بن بست می رود ..



افشین یداللهی


  
  

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

 وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی ???

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود

آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد!

آدم زمینی تر شد و عالم به آدم، سجده کرد!

 من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی…

من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر

چیزی از آن سوی یقین شاید کمی هم پیش تر


آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود

دیگر فقط تصویر من در مردمکهای تو بود ....

 

شعر از : افشین یداللهی


  
  

مگر می شود برای تخریب روح و قلب و احساس دنیای یک انسان، تنها یک کلمه بگوییم:” ببخشید  ” !


مگر می شود عمری را هدر داد و خوشبختی را گرفت و باز هم گفت: جبران می کنم !


مگر می شود در مورد کسی زود قضاوت کرد ؟
اما وقتی متوجه اشتباه خود می شوی بگویی” ببخشید” !


با گفتن “ببخشید “چه چیز را می شود جبران کرد ؟
چه چیز را می شود بخشید… ؟


گاهی چیزی برای جبران نیست…. !
کاری که بتواند اندکی مرهم درد باشد، نیست!
گذشت هم جایی ندارد… !


وقتی آگاهانه می دانیم دست به کشتار هویت و شخصیت کسی می زنیم و جنگی در خانه اش به پا می کنیم ،
حتی پس از سال ها انتظار بخشش هم نابجاست ……. !


شخصیت کسی را که با گفتن توهین به آشوب کشیدی،
با گفتن ” ببخشید” آرام نمی شود

 


آدم ها بفهمید: دل ” آلزایمر " نمی گیرد……

 

 

قیـصـــر امیـــن پــور

 


  
  
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >