بودنت را غروب های زمستان
در قهوه خانه ی دوری سیگار می کشیدم
نبودنت دود می شد و می نشست روی بخار شیشه های قهوه خانه
بعد تکیه می دادم به صندلی چشم هایم را می بستم
و انگشتانم را دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه می کردم
تا بیشتر از یادم بروی
نامرد اگر بودم نبودنت را تا حالا باید فراموش کرده باشم
مرد نیستم اما نامرد هم نیستم
زنم و نبودنت پیرهنم شده است
این دقیقه ها ....
.................... سخت میگذرن
......................................... چرا نمیمیرم ...؟
خیلی عجیبه ها ...
فکر نکنید خداوند شمارا فراموش کرده ، شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد اما درهای رحمت خداوند همیشه به روی شما باز است این قدر به فکر راههای دررو نباشید خدا که فقط متعلق به آدمهای خوب نیست، خدا خدای آدم های خلافکار هم هست و فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد ...او، اند لطافت....اند بخشش.....اند بیخیال شدن....اند چشم پوشی و رفاقت است.
(مارمولک - کمال تبریزی)
اعتماد کردن به یه مرد گرسنه کار خطرناکیه...
و اگه بچه هاشم گرسنه باشن که دیگه بدتر...!