گاهی میشد به خیالی، دنیایی ساخت نه از جنس تلاطم،
که از جنس شعر و عشق و شور و حال...
تا به خود بقبولانی، ورای تمام تلخکامی
آدمها و ناهمگونی شان، میشود باز به لحظه هایی از آرامش رسید.
من به اعجاز کلام ایمان دارم. ..
به فصل هایی که آدمها را دگرگون میکنند.
به کتابهایی که تو را از چنگ خودت بیرون می کشند
و حتی به درختانی که عاشقت میکنند. دیگر چه بگویم؟
و مدام شوق پیش رفتن دارم. کاش ها را مدت هاست از خود راندهام و تنها به آنچه زندگی ارزانیام داشته، خشنودم. لیلا خجسته راد
از کهنه گی بیزارم ...
شکایت نمی کنم، اما
آیا واقعاً نشد که در گذر ِ همین همیشه ی بی شکیب،
دمی دلواپس ِ تنهایی ِ دستهای من شوی؟
نه به اندازه تکرار ِ دیدار و همصدایی ِ نفسهامان!
به اندازه زنگی...
واقعاً نشد؟
تنها حاصل ِ فریاد ِ آن همه ترانه
رو به دیوار ِ خانه ی شما بود؟
نگو که نامه های نمناک ِ من به دستت نرسید!
نگو که باغجه ی شما،
از آوار ِ آن همه باران
قطعه ای هم به نصیب نبرد!
نگو که ناغافل از فضای فکرهایت فرار کردم!
من که هنوز همینجا ایستاده ام!
کنار همین پارک ِ بی پروانه
کنار همین شمشادها، شعرها، شِکوه ها...
هنوز هم فاصله ی ما
همان هفت شماره ی پیشین است!
دیگر نگو که در گذر گریه ها گُمش کردی!
نگو که نشانی کوچه ی ما را از یاد بردی!
نگو که نمره ِ پلاک ِ غبار گرفته ی ما،
در خاطرت نماند!
آیا خلاصه ی تمام این فراموشی های ناگفته،
حرفی شبیه « دوستت نمی دارم» تو
در همان گفتگوی دور ِ گلایه و گریه نیست؟
"یغما گلرویی"
بی تو هم
میشود
زندگی کرد
قدم زد ..
چای خورد ..
فیلم دید ..
سفر رفت ..
فقط
بی تو
نمیشود به خواب رفت ...
رضا کاظمی
دو نوع درد داریم
یک نوع دردی که
باعث قوی تر شدن آدم میشود
و دردهای بیفایده
دردهایی که فقط آدم
بابتشان رنج میکشد
من تحمل دردهای بیفایده را ندارم ....
.....................................
من یک انسانگرا هستم ..
اگر گرسنه باشی به تو غذا خواهم داد ..
اگر نیازمند باشی نیازت را برآورده خواهم کرد ..
اگر در دردسر افتاده باشی کمکت خواهم کرد ..
من این کارها را بدلیل اینکه پاداشی بگیرم یا از ترس تنبیه شدن انجام نخواهم داد
این کارها را انجام میدهم چون میدانم که کار درست همین است
استانداردهای عقلی من اینگونه درک میکند
حتی اگر تنها کسی باشم که اینگونه اعمال را انجام میدهد ..
کارما یوگی