ما هر کس را به گونه ای می کشیم
بعضی از آنها را با گلوله
بعضی ها را با حرف
و بعضی ها را با کارهایی که کرده ایم
و بعضی ها را با کارهایی
که تا به امروز برای آنها نکرده ایم ...
داستایوفسکی
..............................................
اگر کسی را دارید
که شبها خستگی
روزهایتان را با او قسمت میکنید
و با کلامش ، وجودش ، آغوشش ،نفسهایش
آرامتان میکند ..
خیلی خیلی خوشبختید
قدرش را بدانید ...
..................................
تو باران را دیده بودی
میدانستی که رفتن
آن هم این وقت سال با پاییز با آدم چه میکند
چه آسوده رفته ای که هیچ آمدنی ،
هیچ خاطره ای روی دوشت سنگینی نمیکند ..
مریم قهرمانلو
......................................................................
اگر به من بگویند زیباترین واژه ای که یاد گرفته ای چیست ؟
میگویم پذیرش
پذیرش یعنی پذیرفتن شرایط با تمام سختی ها
پذیرفتن آدمها باتمام نفصهایشان ..
پذیرفتن اینکه مشکلات هست و باید به مسیر ادامه داد ..
پذیرفتن اینکه گاهی من هم اشتباه میکنم
پذیرفتن اینکه من کامل نیستم ..
و هیچ کس مسئول زندگی من نیست ...
پذیرفتن اینکه از هیچ کس انتظاری نداشته باشم
و داشتن پذیزش یعنی پایان دادن به تمام دعواها اختلاف ها و جدل ها ..
خدایا پذیرش را به من عطا فرما
آمین ...
..................................................
گاهی با خود میاندیشم
گناه من چه بود که عاشق چون توی شده ام که عشق را نمیفهمی
فاصله میگیری ... اما تمامش نمیکنی ...
این تراژدی برایت لذت دارد بی رحم ؟
اینهم مرد هست که من عاشقشان نیستم
اینهمه تو نیستی ... که من بیچاره عاشقت مانده ام از دور ...
دست خودم نیست اگر بود عاشقت نمی ماندم
خواستنت .. جز حسرت برایم چیزی نداشت ..
چه کافه ها که از کنارشان با هزار و یک آه گذر نکردم ...
من هم دوست داشتم .. مثل اینهمه آدم خوشبخت کسی را داشته باشم که عاشقش بودم و او ...
بیشتر از من عاشقم بود ...
غروب های پاییز .. بی دغدغه .. دلم که میگرفت .. مرا به کافه ی شهر میبرد .. روبروی هم می نشستیم ..
آن قدر عاشقانه مرا نگاه میکرد که قهوه ام در دستانم سرد میشد .. کسی که هر بار ... مرا به نام کوچکم و آن میم قشنگ ...
انتهایش صدا میکرد و قند در دل ر هر دویمان آب میشد ...
کسی که تو هیچوقت نبودی و نخواهی بود ...
دوست داشتننت مرا از تمام فرصت های عاشقانه محروم کرد .. زندگی را به کامم زهر کرد ...
حق من نبود .. با عاشق تو شدن ... در حسرت تمام عاشقانه های ناب جهان بمیرم ..
حق من نبود ...
نرگس صرافیان
........................................................................
پ .ن : براستی چیزی در دنیا دردناکتر از این نیست که عاشق نامردی شوی که دستت را رها کرده .. و دستان غریبه ای را گرفته
... و بی رحمانه تر اینکه .. باز هم ادعای دوست داشتن تو را میکند .. .
و مرگ مردن نیست
و مرگ تنها نفس کشیدن نیست
من مردگان بیشماری را دیده ام
که راه میرفتند
حرف میزدند
سیگار میکشیدند
و خیس از باران
انتظار و تنهایی را درک میکردند ..
حسین پناهی
............................................
عشق مثل یک بیماری میمونه که
تو هر آدمی یک جور بروز میکنه ..
یکی بدبین میشه ،،یک مهربون میشه ..
یکی غمگین میشه ، یه سری هم از ترس واگیر دار بودن رها میکنن میرن
من تنها حسی که از عشق دارم دلتنگیه
ولی یه سوال مثل خوره افتاده تو سرم
اگه دیگه دلتنگ کسی نشم چی میشه ؟؟؟؟
روزبه معین
.............................................
عشق عین جنگ میمونه
شروع کردنش آسونه ..
تمام کردنش سخت ..
فراموش کردنش محال ..
دیالوگ ماندکار : شهرزاد 2
................................................
یک مترسک خریده ام
عطر همیشگی ات را به تنش زده ام
گوشه اتاقم ایستاده
درست مثل توست
فقط اینکه روزی هزار بار مرا از
رفتنش نمیترساند ...
.................................................