غم انگیز بود
که خیابان پر بود
از قرارهایی که
یکی نیامده بود ، یکی بی قرار و دلشکسته برگشته بود
اندوه من اما
از جنس سوم بود ...
من با هیچ کس هیچ کجای این همه شهر
در هیچ کجای این همه خیابان
هیچ قراری نداشتم ...
رویا شاه حسین زاده
.............................................
دلم
یک هل محکم میخواهد
آنقدر که پرت شوم لای لباسهای کودکی ام
آنقدر که دیگر در را روی هیچ غریبه ای
باز نکنم ...
بهار امیدی
.....................................
از شکست نترسید
از این بترسید که سال آینده
همین جایی باشید که امروز هستید ...
آل پاچینو
.............................................
مثال سیگاری روشن
مانده ام میان انگشتان روزگار
نه میکشد
نه خاموش میکند
به گمانم
فراموش کرده است
که میسوزم
صادق نادری
........................................
خواستن که راحت است
همه ما به سنی رسیده ایم که خواستن را بلدیم
اما گاهی مهم یادگرفتن نخواستن است
که بلد باشیم که و چه را نخواهیم ...
که بلند باشیم چه کسانی و چه چیزهایی را از آن ما نیستند
که بلد باشیم هستند ، اما نه برای آنکه ما آنها را داشته باشیم
هستند که آن و مال دیگران باشند و همه حرمت و زیباییشان برای ما به نداشتن آنها است
زور بی جا زدن است تلاش برای داشتنشان ..
حتی اگر خواستنشان زمان زیادی از روزگارمان را در اختیار گرفته باشد
زمان بیشتری را باید برای یادگیری نخواستنشان صرف کنیم ...
صرف هنر نخواستن ..
نخواستن هر آنجه و هر آنکه از جنس داشتن نیست ...
حداقل برای ما ...
مارال مشگل گشا
.......................................
کاش دردو غم و غصه
آنقدر کوچک میشدند
که پشت میز یک کافه مینشتند
چای میخوردند
به ساعتشان نگاه میکردند
و با عجله میگفتند : خدا حافظ و از زندگیت برای همیشه میرفتند ...
.....................................
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
در میان مردمی با این
مصیبتها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است ...
فریدون مشیری ...
.......................................
اصلا جمعه ها باید
از روزهای جمعه حذف کرد
جمعه یک اشتباه محاسباتی است
جمعه را باید صبوری کرد
باید جان کند
باید زد روی دور تند
سریع ازش گذشت ...
عاشق ترین آدم دنیا هم که باشی
جمعه لعنتی دمار از روزگارت در میاورد
جمعه را بر نمی تابی
عی قاضی نظام
................................
گاهی که خسته میشوم
از تمامی روزهایی که انگار
تمام تلاششان تنها
برای به شب رسیدن است
کافیست
خیالت را بردارم
تا با هم کمی قدم بزنیم
کافیست بدانم جایی
تو .. فقط تو ...
کنار دلواپسی هایم
لبخند میزنی
کافیست بدانم هستی
عادل - دانتیسم
...........................................
اون چیزی رو بخون
که هیچکس دیگه نمیخونه
به چیزی فکرکن
که کس دیگه ای بهش فکر نمیکنه
وکاری رو بکن که هیچ کس جرات انجام دادنش رو نداشته باشه
خوب نیست که ذهنتون دائما با آدمها هم عقیده باشه ...
................................
چون صاعقه در کوره بی صبری ام امروز
از صبح که برخواسته ام
ابری ام امروز .....
محمدرضا شفیعی
.....................................
من در عشق همانند پیر زنی هستم که به آلزایمر دچار است
عشق من دستم را که رها کنی ، حواست که از من پرت شود
گم میشوم
و بعد از آن
تو
هیج جا و هیچ جا و هیچ جا از من اثری نخواهی یافت .........
.مهسا مجیدی پور
.........................................
