نه که رفته باشی
یا نداشته باشمت
از اول هم نیامده بودی
از اول نبودی
نمیخواستی که باشی
دلم داشتنت را توهم زده بود
دید میچسبد
ادامه داد .....
مریم قهرمانلو
...................................
مهربان که میشوم
تمام شهر میفهمند که
امروز مرا بوسیده ای
من به تمام آدمهای مهربان دنیا مشکوکم
پایا شریفی
........................................
روزی که ترا برای اولین بار
خواهم بوسید یادت باشد
کار ناتمامی نداشته باشی
یادت باشد حرفهای آخرت را
به خودت به همه گفته باشی
فکر برگشتن
به روزهای قبل از بوسیدنم را
از سرت بیرون کن
تو در جاده ای بی بازگشت قدم میگذاری
که شباهتی به خیابان های شهر ندارد
با تردید
بی تردید
کم میاوری ....
..........................................
خودم را جایی جا گذاشته ام
شاید کنار تو
در باغ های سیب
شاید بالای تپه ها
و یا شاید
در جاده ای که جنگل را دور میزد و
به دریا میرسید
رو به روی آینه ایستاده ام
اما
از چهره ام خبری نیست ....
رسول یونان
..................................................
خدایا
منتظرم یک نفر بیاید که حواسش یک سره در حیاط خیال من ول بچرخد
یک نفر که در حوض رویاهایم تن بشوید
یک نفر که یک نفر نباشد .. یک دنیا باشد ...
حامد نیازی
.................................................
بوسه ات را ...
باید با قهوه ام به هم بزنم ...
بیدار شو ....
من بدون دوست داشتنت
صبحانه که هیچ ...
صبح هم از گلویم پایین نمیرود ...
علی قاضی نظام
..........................................
جمعه به جمعه
فصل به فصل سپری شد
اکنون ما مانده ایم
با زمستانی سرد
و جمعه هایی دلگیرتر
که نمیدانیم
دلتنگی های دل بخار گرفته را
به گردن کدامیک بیاندازیم ....
حاتم ابراهیم زاده
...............................
عشق تنها ارثیه ایست
که از من به تو میرسد
مرا ببخش اگر
با دستهای خالی دوست داشتمت
مینا آقازاده
.......................................
هرگز نباید بخشید کسی را که به دروغ
تو را کنار دلش نگه میدارد
و با تو عاسقانه رفتار میکند
تنها به این خاطر که
این روزهایش خالی از آدمهاست ........
فرید صارمی
...........................................
میخواهمت که خواستنی تر ز هر کسی
کو واژه ای که ساده تر از این بیان کنم ؟؟؟
سیمین بهبهانی
..........................................
وقتی میمانی و میبخشی
فکر میکنند رفتن را بلد نیستی
باید به آدمها از دست دادن را متذکر شد
آدمها همیشه نمی مانند
یک جا در را باز میکنند و برای همیشه میروند .....
آنا گاوالدا
...........................................
میخواهی بنشینی توی بغلم
که برایت کتاب بخوانم ؟؟
میشود آرام بنشینی و گوش کنی ؟؟
میشود آنقدر نفس هایت نریزد روی گردنم ؟؟
آه ......
میشود دیگر کتاب نخوانیم ؟؟؟
عباس معروفی
........................................
هرشب به تو شب بخیر میگویم و تظاهر میکنم
سرباز برنگشته جنگی هستی که هنوز تمام نشده
که هنوز دوستم داری
که جیب سمت چپ سینه ات
عکس کوچکم را بغل کرده است
بعد باورهایم را میگذارم زیر بالشم
غلت میزنم تا گریه هایم را نشنوی
به کسی نگو مخاطب شعرهای غمگین تویی ...
شرم دارم ..
شرم دارم زنی بفهمد
مرا در آغوش گرفته ای و عاشقم نشدی
و دیگری را ...
شرم دارم ................
اهورا فروزان