سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را از قریش پرسیدند ، فرمود : ] اما خاندان مخزوم : گل خوشبوى قریش‏اند ، دوست داریم با مردانشان سخن گفتن ، و زنانشان را به زنى گرفتن . امّا خاندان عبد شمس : در رأى دور اندیش‏ترند و در حمایت مال و فرزند نیرومندتر . لیکن ما در آنچه به دست داریم بخشنده‏تریم ، و هنگام مرگ در دادن جان جوانمردتر ، و آنان بیشتر به شمارند و فریبکارتر و زشت کردار ، و ما گشاده زبان‏تر و خیرخواه‏تر و خوبتر به دیدار . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :74
بازدید دیروز :500
کل بازدید :797836
تعداد کل یاداشته ها : 6096
103/2/18
3:49 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17]
لوگوی دوستان
 

از امروز

جهنم زیر پایت است

از امروز که هر لحظه هزار بار

سینه هایت را میان تنت گم می کنی

و شیرت در تمام قوطی های جهان

خشک می شود

 

بغض می کنی

و دود اجاق های کور دنیا به چشمت می رود

روی شکمت دست می کشی

و ترک های حاملگی

جای پنجه های ببری عقیم اند

که هرشب دشت های گرسنه را به خانه می آورد

و ناخن های پس از معاشقه اش را سیر می لیسید

از امروز

هیچ فردایی را با روز دیگری اشتباه نمی گیری

و تمام زندگی ات را

در امروزی جهنمی و طولانی فکر می کنی

به بهشتی که در چشم هایت آب می رود

آب می رود

آب می رود

آب می رود

آب می رود...

 

لیلا کردبچه

 


  
  

پرنده‌ای که نمی‌داند آزادی چیست
از بازماندنِ درِ قفسش سرما می‌خورد
و پرنده‌ای که بر برجی بلند می‌نشیند
هرچه روشن‌تر فکر می‌کند،
تاریک‌تر آواز می‌خوانَد
وقتی می‌داند
پرنده تنها پنج حرف ساده است
که گاهی
فقط
گاهی از دهان آسمان می‌پرد

لیلا کردبچه

.....................................................

می‌ترسیدم عاشقت شده باشم

مثل زمین

که می‌ترسید زیرِ برک? کوچکی غرق شود

و آسمان

که می‌دانست یک شب، پرنده‌ای

 

تمام بادهایش را به مسیرِ دیگری می‌بَرد

می‌ترسیدم

و عشق در تمامِ خواب‌هایم می‌غلتید

می‌ترسیدم

و ملافه‌ها حالتِ تهوّع داشتند

 

گاهی

برای ترسیدن دیر می‌شود

آنقدر که دست‌هایت را

با تمامِ پنجره‌ها باز می‌کنی

و یادت می‌رود

از هر زاویه‌ای پرت شوی

دوباره به آغوش خودت برمی‌گردی

لیلا کردبچه


  
  

ذهن را درگیر با عشقی "خیالی" کرد و رفت
جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت

من در این زندان تن حس رهایی داشتم
فرصت آزادیم را او "محالی" کرد و رفت

چون رمیدنهای آهو ، ناز کردنهای او
دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت

کهنه ای بودم برای اشکهای این و آن
هرکسی ما را به نوعی دستمالی کرد و رفت !

ابر هم در بارشش قصد فداکاری نداشت
عقده در دل داشت ، روی خاک خالی کرد و رفت

آرزویم با تو بودن بود ، کوشیدم ، ولی
واقعیت را به من تقدیر حالی کرد و رفت

در "وصالش" تا ابد مشتاق دیدارم ، که او ...
نمره ی شوق مرا سنجید ، عالی کرد و رفت

محمد علی رستمی (وصال)


  
  

وتو..ای قلب من ای، روسپی باده پرست!
زاده ی وهم وجنون، زنگی دیوانه ی مست!
که همه عمر، ملول وقدح باده بدست..
شهوت آلود ونفس مرده و پژمرده و گیج
پدر زندگی ام را به عبث سوزاندی!


بس کن آخر بخدا، شرم کن، ای وای! بس است،
هرچه درکنج قفس عشق مرا گریاندی..
هرچه در وصف هوس، شعربگویم، خواندی..
کاروان رفت، هوس رفت، نفس رفت، کنون!
کنج عزلتگه ماتمکده ی ناکامی..
زارو سرگشته بصحرای جنون..
از پریشانی دنیای پریشاندل عشق
همره درد جنون!
یاد او مانده برای من ویک قطره سرشک.

 
آه.. ای قطره سرشک!
واپسین خاطره ی عشق من ناکس پست!
که دگرجز تو مرا یاری و غمخواری نیست..
قلب بیچاره، که از پای درافتاد، شکست..
بسکه در آتش حرمان جگرسوز، گریست

 
مرغ شب مرده وبخت من بدبخت نگر
شیون مرگ مرا، مرغ سحر داده بسر..
پس خداحافظ تو..حافظ تو، رفت دگر..
بعد من بر سر هر مرده، که شیون کردی..
شیون مرگ مرا، مرگ من.. ازیادمبر!..

کارو دردریان


  
  

بهم گفتی خداحافظ منم میگم خداسعدی!
که روی غنچه ی لبهات ، بشینه طرح لبخندی !!!

بهم گفتی خداحافظ منم میگم خداعطار!!
بدون جاوید می مونه ، نخستین لحظه ی دیدار!!

بهم گفتی خداحافظ منم میگم خداسهراب!!
خوشا آغوش داغ تو ، خوشا آن لحظه های ناب !!!

بهم گفتی خداحافظ  منم میگم خداخیام!!
نشسته داغ آتیش لبت ، رو صفحه ی لبهام!

بهم میگی خداحافظ منم میگم خداجامی!!
امیدوارم نشه هرگز ، اسیر تیره فرجامی!!!

بهم میگی خداحافظ منم میگم خدا نیما!
منم عاشق ترین عاشق ، بدون تو تک و تنها....

 

.................................................



  
  
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ کجای مسیر باد ایستاده ای عزیز که بوی مهربانیت می آید.
+ در این هنگامه شب, با خود میاندیشم . در آن گوشه غمین شهر عزیز دلخسته ام, در آغوش کدامین راهزن غریبه اسراف میشوی در حالیکه من در این گوشه غمگین تر شهر , به ذره ذره ات محتاجم ...