چقدر بعضی جمله ها عمیق و تکون دهنده س
کلماتی که میشه ساعتها بهشو ن فکر کرد...
باید دنیا را کمی بهتر از آنچه تحویل گرفته ای تحویل دهی
خواه با فرزندی خوب ، خواه با باغچه ای سرسبز ،
خواه با اندک شرایط اجتماعی بهتر
و اینکه بدانی..
حتی فقط یک نفر ..
با بودن تو ساده تر و راحتتر نفس میکشد...
"دلگرم وجو د توست..
خیالش روح و روانش در کنارت آرام و پر از احساس خوب است .."
....
یعنی تو موفق شده ای ...
گابریل گارسیا مارکز
بیرون خبری نیست، همه چیز درون ماست..
گاهی قاضی درونت تو رو از پا در میاره، بهش اجازه نده ، تو با ارزشی که به بقیه میدی توان آسیب زدن و بهشون میدی
به هر کس اندازه ظرف وجودش امتیاز بده ، با همه خوب باش و به هم عشق بده ..
ولی به هیچکس اجازه نده حالتو خراب کنه ، حتی خودت...
این جسم این روح امانت خداست دست ما، به ما داده شدن تا در مدرسه آفرینش به کمک جسم و روحمون درسامونو پاس کنیم ...
آدم به خاطر شرایط سخت مدرسه کیفشو پاره نمیکنه..
دفترشو خط خطی نمیکنه..
به جسمت آسیب نزن..
مراقب روح و روان و ذهنت باش..
نزار سطل زباله حال بدیات بشن
بگذار و بگذر..
بپذیر و عبور کن..
با صلابت..
پرقدرت..
شاهانه ...
...............................................................................
پ .ن : از لحاظ روحی دلم ترکیب یه خیال راحت ، یه کلبه چوبی ، هوای سرد و مه آلود با شومینه روشن و پتو و قهوه میخواد با کلی فیلم وسریال که ندیدمشون !!!
بیمارم و نشد که تو درمان من شوی
قسمت نشد که قسمت دستان من شوی
یک استکان ترانه بریزم برای تو
در شعر من بیایی و مهمان من شوی
در چشم هات عشق شناسی بخوانم و
تنها تو شمس مکتب عرفان من شوی
من کافر همیشه ی دنیای بی توام
آخر نشد بیایی و ایمان من شوی
تا در هجوم پر تنش بادهای سرد
تنها پناه قلب پریشان من شوی
دیگر مرا رها کنی از بند فاصله
دستم اسیر دست تو ، زندان من شوی
هر روز مثل ابر بباری به قلب من
تا در کویر عشق ، تو باران من شوی ...
وحید فرزانه
..................................................................................................
پ . ن : بهش گفتم سه تا آرزوی بزرگ خودت و بگو
گفت : " ما با هم .... سفر کنیم .... زیر بارون ..."
گفتم : کدوم بهتره ؟ سفر یا مقصد
گفت : هیچکدوم ، همسفر
همه چیزم
تلفن همراه پیرمردی که توی اتوبوس، کنارم نشسته بود زنگ خورد...
پیرمرد به زحمت تلفن را با دست های لرزان از جیبش درآورد؛ هر چه تلفن را در مقابل صورتش عقب و جلو کرد نتوانست اسم تماس گیرنده را از روی صفحه تلفن همراهش بخواند.... رو به من کرد و گفت : ببخشید، چی نوشته؟
به صفحه تلفنش نگاه کردم و با تعجب گفتم : نوشته
«همه چیزم»!.
پیرمرد: اَلو، سلام عزیزم ....
ناگهان دستش را جلوی دهنی تلفن گرفت و با صدای آرام و لبخندی زیبا و قدیمی به من گفت : همسرم است....
به گونه ای زندگی کنید که وقتی فرزندانتان به یاد عشق، عدالت، صداقت و مهربانی می افتند، شما در نظرشان تداعی شوید.
اندرو متیوس
..........................................................................
پ .ن : بزرگترین لطفی که یه زن و مرد میتونن به بچه هاشون بکنن اینه که عاشق همدیگه باشن چقدر خوشبختن بچه هایی که پدر و مادری دارن که عاشقانه همدیگه رو دوست دارند .. هیچ بچه ای پدر و مادرشو خودش انتخاب نمیکنه ولی والدین ، شما خودتون همدیگه و انتخاب کردین ..
اینکه به خاطر انتخاب شما محیط خونه عاری از عشق و محبت و سرد و نا امن باشه و تاوان انتخاب اشتباه شما بچه های بیگناه و و معصوم ومظلوم پس بدن واقعا ظالمانه س ...
ای که تقدیر تو را دور زمن ساخت!
سلام..
نامه ای دارم از فاصله ها.
چندشب بود که من خواب تو را میدیدم.
خواب دیدم که فراری شده ای،
می گریزی از شهر.
جارچی ها همه جا نام تورا می خوانند.
پاسبانان همه جا عکس تو را می کوبند.
توی هر کوی و گذرقصه تبعید تو بود.
مردم و تیر و تفنگ،
اسبهایی چابک،
متهم: قاتل گلهای سفید،
جایزه: یک گل رز...
و تو میدانی من عاشق گلهای رزم.
دوست دارم بنویسی به کجا خواهی رفت
و چرا مردم این شهر تو را قاتل گل میدانند.
نگرانت شده ام.
بی جوابم مگذار.
پشت پاکت بنویس: متهم قاتل گلهای سفید.
توکه میدانی من عاشق گلهای رزم.
(؟)
...............................................................
پ . ن : نمیدونم کی نوشته ولی خیلی خوب نوشته واقعا ...