جدا نکن برگهای تقویمت را ؛
به گاهِ رفتنم
بسیار به دنبال این روزهای خوش خواهی گشت ...
(میراندا میناس)
باید پاره کرد ،
سوزاند ،
به آتش کشید
برگه هایِ لجن گرفته تقویمی
که یادش رفته است
تاریخِ برگشتِ تو را ثبت کند !!!
(کامرن فریدی)
روزهایی که بی تو میگذرد،
گرچه با یاد توست ثانیههاش،
آرزو باز میکشد فریاد:
در کنار تو میگذشت ای کاش!
(فریدون مشیری)
چشمهایم را درشت تر می کشم، تو دیگر مرا نمی بینی
و هر قدر روی ناخنهایم ستاره و ماه نقاشی می کنم، دستانم نه تو را به آسمان می برند و نه زمینگیرت می کنند.
این را از کفشهای جدیدت فهمیده ام که این روزها شباهت عجیبی به رفتن دارند
و دستهایت موقع خداحافظی برف پاک کنی می شوند تا خاطرات را دانه دانه پاک کنند.
دستانت را پنهان کن.
ابری که در چشمهایم کاشته ای، تنها برف پاک کن ها را خسته می کند!
(صدیقه مراد زاده)
از روزی که رفتی
خاموش است و جای آخرین بوسه هایت
همچون ماهیانی بازیگوش
بر تنم
بی تابی می کنند ...
پیراهنم
هنوز بیقرارِ
آخرین هم آغوشیمان است و موهایم
که دستهای
نوازشگرت را
کم دارند ...
(راحله نیازی)