سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حقّ سرپرست علمی تو آن است که وی رابزرگ بشماری و مجلسش را محترم بشماری و به او نیک گوش کنی [امام سجّاد علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :13
بازدید دیروز :54
کل بازدید :836859
تعداد کل یاداشته ها : 6111
103/9/28
5:41 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17] دی 2[5] خرداد 3[10]
لوگوی دوستان
 

عشق کودتایی است

در کیمیای تن !!

و شورشی است شجاع 

بر نظم اشیاء

و شوق تو...

عادت خطرناکی است

که نمی دانم  چگونه از دست آن

نجات پیدا کنم!

گناه بزرگی که

آرزو میکنم

هیچ  گاه بخشیده نشود !!

 

..........................................

پ . ن : جایی میخوندم دعوای هیچ عاشقی را جدی نگیر .... آدما هیچوقت با کسی که از ته ته دلشون دوسش دارم دل دعوا  کردن ندارن .. فقط گاهی صداشونو بلندتر میکنن تا بگن

دیوونه  ، تو برام مهمی میدونی ؟؟؟ میفهمی ...؟؟؟!!

 


  
  

از چه دلتنگی و گریزان ؟؟؟

غصه هایت را به باد بسپار

همچون دل من که از غصه هایش گذشت

و همخانه دیوانگان  شد ..

از چه سرگردانی و حیران ؟؟؟

همچون من ...

آرزوهایت را

از زنجیر ترس و تردید

همچون بادبادک بی صاحب آزاد کن ... رها کن ... !!

رهای رها ...

و بدان که این بادبادک بی صاحب بر روی شانه های خدا خواهد نشست

و  قصه دلتنگی و ترس و یاس و حرمانت را به گوش خوده خدا خواهد رساند

از چه میترسی ؟؟

که حیات همین لحظه است .. همین آن .. 

پاسش بدار .. از اندوه گذشته رها شو ...

آینده را  که در مهی غلیظ دیده نمیشود رها کن...

امروز را این ساعت را این لحظه را به تمامی زندگی کن..

گویی آخرین روز است .. آخرین لحظه و آخرین دم ...

آخرین چای .. آخرین لقمه .. آخرین خیابان .. آخرین نگاه به عزیزانت .. آخرین ها ... جاودانه اند ...

آنگاه اگر مهلت هم تمام  شود ..

زندگی را زندگی کرده ای ..

بی هیچ هراس و اندوهی ..!

تا در آغوش امن خدا پناه بگیری ..

و به آرامش مطلق برسی ...

 

.............................................................

غ .ن : افسوس که در تمام مراحل تحصیل که بهترین و درخشانترین روزهای کودکیمان بود ... روش زندگی کردن درلحظه  را یادمان ندادند ...افسوس  که همه نظام آموزشی غلط چیزهای بیهوده ای را به خرد مغزمان دادند که یک هزارمش به درد زندگی در اجتماعی و جامعه طراحی نشده بود .. افسوس که  زندگی کودکی و نوجوانی مان هرگز دکمه پلی و تکرار ندارد .. افسوس


  
  

وقتی جهان از ریشه جهنم

و آدم از عدم

و سعی از ریشه یاس می آید

وقتی که یک تفاوت ساده

درحرف

کفتار را

به کفتر

تبدیل میکند..

باید به بی تفاوتی واژه ها

و واژه های بی طرفی

مثل نان

دل بست

نان را

از هر طرف که بخوانی

نان است ...

قیصر امین پور

.......................................................

غ . ن : و درد را و درد را نیز از طرف بخوانی درد است .. درد میکشم این یعنی هوشیارم یعنی زنده ام ... خدایا بابت این هوشیاری و درد کشیدن از تو سپاسگزارم ....


  
  
کوه و میذارم رو دوشم
رخت هر جنگ و می پوشم
موج و از دریا می گیرم
شیره ی سنگ و می دوشم
میارم ماه و تو خونه
می گیرم با د و نشونه
همه ی خاک زمینو
می شمارم دونه به دونه

اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره
اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره

دنیا رو کولم می گیرم
روزی صد دفعه می میرم
می کنم ستاره ها رو
جلوی چشات می گیرم
چشات حرمت زمینه
یه قشنگ نازنینه
تا اگه می خوای نذارم
هیچ کسی تو رو ببینه

اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره


چشم ماهو در میارم
یه نبردبون میارم
عکس چشمتو می گیرم
جای چشم اون میزارم
آفتاب و ورش می دارم
واسه چشمات در میذارم

از چشام آینه می سازم
با خودم برات میارم

اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره
.....................................................
پ ن :  آهنگایی که کهنه نمیشن و تو رو میبرن به دوره نوجوونی و جوونی دورانی که از هیچ واسه خودمون غم و درد میساختیم .. و درد میکشیدیم ..
افسوس که قدرشو ندونستیم .. نزاشتن که بدونیم چی به چیه ... اصلن نو جوونی  و جوونی چیه  .. بزرگایی که از بدو کودکی انتظار داشتن مثل بزرگا باشیم فکر کنیم وعمل کنیم ... آهنگایی که یه جاده خلوت ناتموم میخواد  با بارون نم  نم و فصل پاییزکه تو تنهایی وسکوت هی بری و تموم نشه ...
اونایی که پاییز و دوست ندارن و ازش مینالن چه مرگشونه واقعا ؟؟ نمیدونم ..مخصوصا این بارون صبحگاهی محشرش ..


  
  

برای دلم و دلتنگیهایش...

برای چشمم و  شب گریه ها ی همیشگی اش...

برای شانه هایم..  شانه های همیشه دردناک و  خسته ام ..

برای دستهایم دستهای زمخت وخستگی ناپذیرم .......... ...

برای پاهایم پاهای بیقرارم که این تن خسته و فرسوده را بی گلایه یدک میکشد و دم نمیزند ... 

برای دلم دل  پریشانم .. که اضطراب همیشه گوشه ای در آن چمباتمه زده و وغمگین مرا مینگرد ..

برای دلخستگی های گاه و بیگاهم ... که هیچ تسکینی جز خواب برایش نیست آنهم اگر بدون کابوس باشد ...

برای این قلب لبریز از احساس و محبت و عشق که جفتش را در این دنیا نیافت..و گورستان آرزوهایم شد ...

برای آنچه میخواستم و نشد...

برای زندگی پر تلاطم و سونامیهای بیشمار دیده ام ...

برای روح ناآرامم این روزهای غریب ، این روزهای سرد ، چون قلبم که گویی بادی سرد مدام در آن میوزد ...

برای اندکی ارامش ...

جرعه ای عشق ...

قطره ای صفا و خلوص ...

 

والعصر میخوانم و بس ...

وتواصوا بالصبر ..

وتواصوا بالصبر...

و تواصوا بالصبر....

 

.....لی لی ......................................

غ.ن : به نظرم هدف از رابطه و ارتباط بین دو نفر حالا به هر شکلی اینه که : من پیش تو آرومم ، توام پیش من آرومی من پیش تو خودمم ، خود واقعیم من پیش تو  امنم  توام پیش من تو امنیت مطلقی ..یعنی هیچ آسیبی از تو و اطرافیانت نمیبینم یعنی از حرف زدن باهات لذت میبرم یعنی زندگی کمی و کیفی من نه تنها آسیب نمیبینه بلکه ارتقا پیدا میکنه ،  یعنی روحم کنار روحت آرومه و هیچ ترسی و اندوهی نداره ...وقتی هیچ کدوم اینا نیست چه ارزشی داره داد از عشق و دوست داشتن طرف زدن ...

و اینکه بزرگترین لطف به کسی که دوستش داریم اینه که اگه نمیتونبم مرهم زخماش باشیم حداقل نمک رو زخمش نشیم و دردشو ببشتر نکنیم ..حداقل از اینی که هست زندگیشو تنزل ندیم ...دوست داشتن زن و مرد در کنار هم باید مثل دو بال پرنده پر پرواز باشه برای اوج گرفتن و پیشرفت نه اینکه اندک بال طرفو قیچی کنیم و تو گل ولای رهاش کنیم و دم از عشق و عاشقی بزنیم ..

 


  
  
<      1   2   3   4   5      >