واقعیت این است
که برای هیچ کدام از ما
نیمه گمشده ای وجود ندارد ..
به دنبال نیمه گمشده خود گشتن
اشتباه محض است
زیرا ما اصلا نیمه نیستیم
هر کدام از ما یک من هستیم
"منی" که باید قوی ، مستقل ، شاد و آزاد باشد
همانطور که آفریده شده ایم
در انتظار یک "او" باشیم ..
"اویی" که تکامل و آزادی و استقلال ما را به رسمیت بشناسد
و برایش قابل احترام باشد
آنوقت میشود یک " ما" بود
"مایی" همیشگی ، آرام ، شاد ، قوی
بیاییم از نیمه بودن دست برداریم
و در کنای "او" از "ما" شدن لذت ببریم ...
عزیزم ..
زخمهایت را
این گوهر
گرانبهای
وجودت را
پنهان کن
آدمها این روزها
به شدت
بانمک شده اند ...
...........................................
تو بهتر از من میدانی
که عشق و عقل
در یک مسیر حرکت نمیکنند
اما به من بگو
بدون دستانت
با سردی
قلبم
چه کنم ؟؟؟
جمشید بیچرانلو
.........................................
بچه بودیم ..
جاده ها خراب بود
نیمکت ها خراب بود
شیرای آب خوری خراب بود
زنگ درخونه ها خراب بود
ولی ..
آدمها سالم بودند ...
...............................................
این شب ها
به یاد آن ساعتهایی که به تو
اعتماد کردم ولی باختم
بیدارم
کاش به همان سرعتی
که عوض شدی
فراموشت میکردم ...
یک بدی بزرگ
در رابطه های اصیل و رمانتیک است
که هر چقدر بیشتر از کنار هم بودن
لذت میبرید
از نبودن کنار هم
بیشتر زجر میکشید ...
.............................................
...................................................
نامه از دکتر ویکتور فرانکل :
مردی که از زندان آشویتس در لهستان (قتلگاه آدم سوزی ) توانست فرار کند دکتر ویکتور فرانکل اتریشی بود
و با توجه به خودکشیها و فجایع زیادی که با چشم خودش دیده بود روانشناسی بسیار متبحر شده بود ومدیر مدرسه ای فعال
او در آغاز هر سال تحصیلی برای معلمان مدرسه این نام را میفرستاد ..
من تنها کسی هستم که از یک اردگاه اسیران آشویتس جان سالم بدر برد ..
چشمانم چیزهایی را دیده که چسم هیچ انسانی نباید میدید ..
اتاق های گازی را دیدم که توسط بهترین و ماهرترین مهندسین ساختمان ساخته شده بودند
پزشکانی که سالیان سال برای مداوای رنج بیماران درس خوانده بودند ولی به شکل ماهرانه ای کودکان را مسموم میکردند
نوزادانی که توسط آمپول های پرستارهای ماهر میمردند ..
انسانهای بیگناهی که توسط فارغ التحصیلان دبیرستانها و دانشگاهها سوزانده شدند ..
به آموزش به این دلیل مشکوکم چیزی که از شما میخواهم این است که :
برای انسان شدن دانش آموزان تلاش کنید و تلاش شما موجب تربیت ( جانواران دانشمند ) و بیماران روانی ماهر نشود
خواندن و نوشتن و ریاضیات و ... زمانی اهمیت دارد که کمک کنید به انسان شدن کودکان
متخصص شدن کار سختی نیست و میشود با چند سال درس خواندن به آن رسید و چه بسا امروز ما در جامعه هم پزشکان زیادی داریم و هم مهندسین زیاد اما بزرگترین ثروت ما انسانیت و اخلاق ماست ..
که با هیچ مدرکی قابل قیاس نیست ...
در من هر روز
میشکند ..
بغضی پنهان ..
و صبورانه قلبی
هزار تکه شده ..
نفس میکشد
و چه بیصدا
میگرید ..
دخترک ..
غمگین
درونم ..
زهره سجادی
.........................................
پیش رویم :
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر :
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام :
منزلگه اندوه ودرد و بد گمانی
کاش .. چون پاییز بودم ...
فروغ فرخزاد
..................................................