سخت می تپد،
فشرده می شود قلبم،
کوچک می شود به اندازه صفحه این ساعت مچی.
(علیرضا راهب)
این همه دلتنگی برای تو نیست؛
برای جای خالی دوستت دارم است در کلمات من.
(راضیه بهرامی خشنود)
سخت می تپد،
فشرده می شود قلبم،
کوچک می شود به اندازه صفحه این ساعت مچی.
(علیرضا راهب)
جمع می کنم تک تک صداهایی را که جا گذاشته ای.
آنها را بر تخت مان پهن می کنم.
هر شب تو را نفس می کشم
و نشئه می شوم.
(سونیا سانچز)
غمگینی...
شبیه کشیده آبدار مرگ در صورت زندگی،
شبیه آب شدن یک شمع در شام غریبانگی.
غمگینی...
شبیه کمر بغضی که در گلو می شکند،
شبیه فکر عزای جوانی که در ذوقِ زندگی می خورَد.
غمگینی...
آنقدر که گریه هم از پس آرام کردن بغض سرکِشَت برنمی آید،
شبیه این کلمات که به هیچ کجای تسکین دلت کارگر نمی افتد...
(حمیدرضا هندی)
فکر نکن به تو فکر می کنم لعنتی!
حال من خوب است،
اگر از عمق بغض هایم گریه ای درنیاوری...
(منیره حسینی)
برایت خواهم نوشت
از ابهام لحظه ها،
از تردید،
از حجم مرگ آور نبودنت،
از کسانی که رد می شوند و بوی تو را می دهند،
شاعرانی که از تو می نویسند و شعرشان را با نام خودشان چاپ می کنند،
روزنامه ها که عکست را درشت می اندازند، بی من در کنارت.
برایت خواهم نوشت
از حدیث تلخ بغضهای تا ابد،
از قناعت به یک خاطره، یک یاد، یک شب مهتاب،
از صبوری من و جای خالی تو و شبهای من.
برایت خواهم نوشت،
حتی تو هم برای من نبودی.
حتی تو هم برای من نبودی.
(نیکی فیروزکوهی)