عشق یک عکس یادگاری نیست و یک مزاح شش ماهه یا یک ساله نیست. واقعیت عشق در بقای آن است ،حقیقت عشق در عمق آن .و این هر دو در اراده ی انسانی ست که میخواهد رفعت زندگی را به زندگی بازگرداند.
من دختران و پسران بسیاری را می شناسم که تمام هدفشان از طرح مسئله ی عشق ،رسیدن است. عجب جنجالی به پا می کنند! عجب در گیر می شوند ! اعتصاب غذا. تهدید به خود کشی. قرصهای خواب آور.
تهدید. گریه. سکوت. فریاد و سر انجام رسیدن. مشکل اما از همین لحظه آغاز می شود. وقتی هدف اینقدر نزدیک باشد ـ گرچه کمی دور هم به نظر می رسد ـ بعد از زمانی که برق آسا می گذرد، دیگر نمی دانند چه باید بکنند ـ با اولین شست و شوی پرده ها ، لب پر شدن بشقاب ها ، بوی کهنگی گرفتن جهیز،می مانند معطل.
قصد بی حرمتی به هم را که ندارند. بی حرمتی، فرزند کهنگی ست، فرزند تکرار. این را باید می دانستند که رسیدن ، پله ی اول مناره ییست که بر اوج آن اذان عاشقانه می گویند. برنامه ای برای بعد از وصل.برنامه ای برای تداوم بخشیدن به وصل. از وصل ممکن و آسان تن به وصل دشوار و خطیر روح. برنامه ای برای سد بندی قاهرانه در برابر خاطره شدن. برنامه ای برای ابد. برای آن سوی مرگ. برای بقای مطلق. برای بی زمانی عشق...
عشق، قیام پایدار انسانهای مقتدر است در برابر ابتذال. با این وجود، عشق یک کالای مصرفی ست نه پس انداز کردنی.
نادر ابراهیمی