«حسین پناهی»
این یک کتابفروشی بیست و چهارساعته است. وسط خیابان دهکدهای دور افتاده در اشتوتگارت ...
قفسههایی پر و پیمان از انواع کتابها قرار داده اند. خودتان چراغش را روشن میکنید،
داخل کتابها تا هر وقت که بخواهید میچرخید، کتابتان را که پیدا کردید، پولش را در ظرفی که آنجاست،
میگذارید و چراغ را دوباره خاموش میکنید و میروید.
الان فقط نیاز دارم بغلم کنی، حرکتی به قدمت خود بشریت که معنایش خیلی فراتر از تماس دو بدن است.
در آغوش گرفتن یعنی از حضور تو احساس تهدید نمی کنم، نمی ترسم این قدر نزدیک باشم،
می توانم آرام بگیرم، در خانه ی خودمم، احساس امنیت می کنم و کنار کسی هستم که درکم می کند.
می گویند هر بار کسی را گرم در آغوش می گیریم، یک روز به عمرمان اضافه می شود. پس لطفا مرا بغل کن.
الف_پائولو کوئلیو